این شهید نماز نمی خواند . . .
از نماز نخواندنش، آن هم در اول وقت كه همهى بچهها به امامت روحانى گروهان مشغول اداى آن بودند بايد حدس مىزدم كه مسلمان نيست، ولى هيچ وقت چنين برداشتى به ذهنم خطور نكرد. مخصوصا اين كه سه روز پيش هنگام خواندن زيارت عاشورا ديده بودم كه او نيز پشت خاكريز و كمى دورتر از بچهها، زنگار دل به آب ديده شستشو مىكرد.
بعد از نماز به طرف او رفتم و سلام دادم. احوالپرسى گرمي كرديم و با هم روى چمنهاى بهارى كه از شدت گرما خيلى زود پاييزى شده بودند نشستيم .
حس كنجكاوى وادارم مىكرد تا بپرسم چرا نماز نميخوانى ؟! اما نجابتى كه در سيمايش مىديدم، اين اجازه را به من نميداد. پرسيدم:
چند وقت است كه در جبههاى؟
- دو ماه مىشود.
از كجا اعزام شدى؟
- يزد.
مىتوانم بپرسم افتخار همكلامى با چه كسى را دارم؟
-كوچيك شما اسفنديار.
اسم قشنگى است، به چه معنى است؟
-اسفنديار يك اسم اصيل ايرانى است. از دو قسمت “اسفند ” و “داد ” تشكيل شده است . در ايران باستان “اسپنت تات “بود كه بر اساس قاعده ابدال حرف “پ ” به “ف “و “ت “به “د ” تبديل به اسفنديار شده، يعني دادهي مقدس.
وقتى ديدم اين گونه سليس و روان حرف مىزند، من نيز از سدى كه حيا برايم ساخته بود، گذشتم و خيلى رك و پوست كنده پرسيدم: چرا نماز نمىخوانى؟
صفحات: 1· 2
به یاد روزهای الهی
یادی از ملاصدرا
ملاصدرا در کلام شهید مطهری متفکر بزرگ جهان اسلام، استاد شهید مرتضی مطهری، ملاصدرا را این گونه توصیف می کند: «صدرا در آنچه علم اَعلی… یا حکمت الهی خوانده می شود… تمام فلاسفه پیشین را تحت الشعاع قرار داد. اصول و مبانی اولیه این فن را تغییر داد و آن را بر اصولی خلل ناپذیر استوار کرد؛ این حکیم الهی و فیلسوف ربانی بی نظیر حکمت الهی را وارد مرحله جدیدی کرد».
حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در زينبيه
آيت الله آقا ضياء عراقي از مراجع نامدار حوزه علميه نجف نقل مي كند كه: شخصي از شيعيان شهر قطيف حجاز، به قصد زيارت حضرت ثامن الائمه عليه السلام از شهر خود حركت كرد، او در ميانه راه سرمايه سفر خود را گم كرده و حيران و سرگردان ماند و آن چنان درمانده شد كه براي خودش نه راه برگشت مي ديد و نه مي توانست ادامه سفر دهد . در آن لحظه چاره اي نمي ديد مگر اين كه به حضرت امام زمان عليه السلام پناهنده شود . در موقع توسل، متوجه شد كه سيد نوراني و بزرگواري او را همراهي مي كند و خطاب به وي مي گويد: اين وجه را بگير كه تو را به سامرا مي رساند، در آن جا نزد وكيل ما حاج ميرزا حسن شيرازي مي روي و به او مي گويي كه سيد مهدي به شما پيام رساند و گفت: پولي كه از مال ما در نزد توست به اندازه سفر زيارتي جدم علي بن موسي الرضا عليهما السلام به حامل پيام بپرداز .
مرد قطيفي مي گويد: آن بزرگوار را نشناختم و متوجه نشدم از كدام سمت آمده است . عرض كردم: هر گاه به محضر ميرزاي شيرازي پيام شما را برسانم، از من سؤال مي كند سيد مهدي كيست و چه نشانه اي داري؟ آن سيد شريف به من فرمود: به او بگو، به اين نشان كه امسال در فصل تابستان شما با حاج ملا علي كني طهراني در شام و در حرم عمه ام زينب كبري عليها السلام مشرف بوديد، از كثرت زوار و ازدحام جمعيت حرم شلوغ بود و آشغال هايي در حرم ريخته بودند، شما عباي خود را از دوش برداشته و در دست جمع كرده و به آن وسيله حرم را جارو نموديد و آشغال ها را در گوشه اي از حرم گرد آوردي و حاج ملا علي كني با دست هاي خود آن ها را برداشته و بيرون برد، من آن جا بودم .
مسافر قطيفي مي گويد: يك مرتبه با خود گفتم: شايد اين شخص حضرت امام عصر عليه السلام باشد . در آن حال نوري او را احاطه كرد و از نظرم غايب شد . در ادامه سفر به سامرا رسيدم و ماجرا را براي مرحوم ميرزاي شيرازي نقل كردم، آن بزرگوار از جاي خود بلند شد و دست در گردنم انداخته، چشم هايم را بوسيد و به من تبريك گفت . بعد در تهران به حضور آيت الله كني رسيدم، او هم مطلب را تصديق كرد و از اين كه از سوي امام زمان عليه السلام به ايشان حواله و يا فرماني صادر نشده است اظهار تاسف نمود .
برگرفته از خصائص الزينبيه، نورالدين جزائري، مقدمه، با اندكي تغيير .
داستان پيرمردی مهربان
پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود
دختری نوجوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت
وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت
می دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به تو
گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كرد
كه از پله های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد
حضرت آيت الله خامنه اي (مد ظله العالي)
کلام مقام معظم رهبری درباره امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
علاج ما، اصلاح نفس است
نصایح آیت الله بهجت
ما می خواهیم هر چه دلمان می خواهد بکنیم، اما دیگران حق ندارند، به ما اسائه ای بکنند؛ ما خودمان، به نزدیکانمان، دوستانمان، هر چه بکنیم، بکنیم، اما دیگران، دشمنان، حق ندارند به ما اسائه ای بکنند.
آخر ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمی خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی خواهیم آزار ببینیم. آنهایی که طبعشان آزار است، کار خودشان را می کنند، مگر اینکه یک کافی و یک حافظ جلوگیری بکند.
ما می خواهیم اگر دلمان خواست دروغ بگوییم، اما کسی به ما حق ندارد دروغ بگوید؛ ما ایذاء بکنیم دوستان خودمان را، خوبان را، اما بدها حق ندارند به ما ایذاء بکنند.
بابا با خدا بساز، کار را درست می کند. چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه می خواهد می کنی؟
[ اینجا] دار امتحان است، شما در فکر این باشید که خودتان را اصلاح بکنید، ما بین خودتان و خدایتان عایقی، مانعی پیدا نشود. اگر اصلاح کردید، رفع مانع کردید بین خودتان و خدا و وسائط [ انبیاء و اوصیاء] خدا اصلاح می کند ما بین شما و خلق.
حالا که این کارها را کرده ایم، باید توبه بکنیم، باید تضرع کنیم، با آن باب عالی و باب اعلی، باید به سوی او برویم [تا] ما را نجات بدهد، اول از شر خودمان و داخله خودمان، بعدها از شر خارجیها « أعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک » این شهوات، این غضبهای بیجا، این شهوات بیجا، همه اش جنود شیاطین اند، جنود کفارند اینها، که در داخله خود آدم [هستند].
بالاخره، حالا که کار را به اینجا رساندیم، خودمان می دانیم دوایش استغفار است،[آیا استغفار] می کنیم؟
چاره ای نیست از اینکه باید به سوی خدا برویم، اگر به سوی خدا نرفتیم موانع هم اگر رفع بشود، موقتاً رفع می شود، دائماً رفع نمی شود.
تا خودمان را اصلاح نکنیم و با خدا ارتباط نداشته باشیم، با نمایندگان خدا ارتباط نداشته باشیم، کارمان درست نمی شود؛ امروز تا فردا، تا پس فردا، این که کار نشد.
تا رابطه ما با ولی امر، امام زمان صلوات الله علیه قوی نشود، آیا کار ما درست می شود بدون اصلاح نفس؟
ما از خودمان هم باید بترسیم.
بابا بترس برای دین، بترس برای خدا، افسار خودت را نده به کسی که نمی شناسی، او را معیت نکن، کاملاً دور خودت را حفظ کن.
باز هم نمی ترسیم از کسی! آیا توکل ما بر خدا زیاد است یا قوت ایمان ما زیاد است!! آری کسی نمی تواند ما را گول بزند!! بابا، از دوستان شما به شما مواصلت می کنند. نه از دشمنهای شما.
در خلوتمان با خدا، تضرعاتمان، توبه مان، نمازهایمان، عباداتمان، مخصوصاً دعای شریف « عظم البلاء و برح الخفاء » را بخوانیم؛ از خدا بخواهیم برساند صاحب کار را؛ با او باشیم. حالا اگر رساند؛رساند ! اگر نرساند، دور نرویم از کنار او، از رضای او دور نرویم. او می بیند، او می داند حرفهایی که ما به همدیگر می زنیم. او عین الله الناظره [است] و جلوتر از ماها می شنود حرف ما را؛ بلکه خودمان که حرف می زنیم این صدا از لب می آید به [طرف] گوش، فاصله ای دارد، او جلوتر از این فاصله، حرف خودمان را می شنود، از خودمان، کلام خودمان را؛ آن وقت [آیا] ما می توانیم کاری بکنیم که او نفهمد؟ می توانیم کاری بکنیم که او نداند؟
« والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته »
شما بزرگواران !!! چقدر آیت الله بهجت را میشناسید ؟
نشانه بهشت و جهنم
راهبي کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صداي گوش خراش يک جنگجوي سامورايي به هم خورد:« پيرمرد، بهشت و جهنم را به من نشان بده!» راهب به سامورايي نگاهي کرد و لبخندي زد. سامورايي از اين که مي ديد راهب بي توجه به شمشيرش فقط به او لبخند مي زند، برآشفته شد، شمشيرش را بالا برد تا گردن راهب را بزند!راهب به آرامي گفت:« خشم تو نشانه اي از جهنم است.» سامورايي با اين حرف آرام شد، نگاهي به چهره راهب انداخت و به او لبخند زد. آنگاه راهب گفت:« اين هم نشانه بهشت! »