فضايل دعا برای امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
دعا برای امام زمان فوائد زیادی دارد که در اینجا به گوشه ای از آنها اشاره می کنم. اگر مایلید اطلاعات بیشتری در این مورد بدست آورید به کتاب مکیان المکارم ج 2 مراجعه فرمائید.
بهتر است پس از هر نماز و هرگاه که به یاد آوردید دعای فرج را بخوانید یا با
هر زبانی که می توانید(که در حال سجود بهتر است) برای امام زمان (ع) دعا کنید.
1. ثواب اطاعت از امام زمان را دارد (همانطور که ایشان می فرمایند: برای
تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در آن است)
2. سبب فراوانی نعمت می شود(مانید ثروت، غذا، شادی باران و…).
3. اظهار محبت قلبی.
صفحات: 1· 2
برای آنان که نمی دانند
برخی هنوز غافلند واز شاهین نجفی نمی دانند
همه چیز در رابطه با ترانه شاهین نجفی خائن
از من گفتن بود
نویسنده کتاب مطلع مهر میگه:
جنس زن و مرد اگر با هم به هر عنوان ارتباط پیدا کنند ، چه ارتباط کاری و چه ارتباط
فرهنگی ، به طور ناخود آگاه به هم وابسته میشوند.
ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه یه مبحث طولانیه. برو بخون میفهمی ناخودآگاه وابسته
شدن یعنی چی!
وابستگی یعنی:
حتی عیب های طرف مقابل را می بینید اما نمی توانید از او دل بکنید.
یادت باشد:
خنده هایت در محیط کار ، فقط خنده نیست.
یادت باشد:
به هر کس و هر کجا نباید لبخند زد.
یادت باشد:
رفتار تو برخورد دیگران را مشخص میکند.
یادت باشد:
حرمت تو ، در رفتار و گفتارت است.
با شهدا
شهيد علي اصغر آقايي: هميشه و در همه حال به ياد خداي حق تعالي باشيد و کارهايتان خالص و بي ريا فقط و فقط براي رضاي خداوند باشد.
مطلب امام هادي (عليه السلام)
البته در اصطلاح راویان شیعه، ایشان به «ابوالحسن ثالث» شهرت دارند؛ زیرا پیش از ایشان، کینه امام هفتم و امام هشتم (علیهماالسلام) نیز «ابوالحسن» بود.[1] پدر آن بزرگمرد، پیشوای نهم شیعیان، حضرت امام جواد (علیهالسلام) و مادرش زنی با فضیلت و باتقوا، به نام «سمانه» بود.
حضرت هادی (علیهالسلام) در سال 220 هـ.ق، پس از شهادت پدر گرامیش، خلعت امامت پوشید. خلفای عباسی زمان امام: آن حضرت در طول حیات خویش، حکومت هفت خلیفه عباسی را تحمل کرد که عبارتند از: “مأمون"، “معتصم"، “واثق"، “متوکل"، “منتصر"، “مستعین” و “معتز". در میان این افراد، حکومت “مأمون"، پیش از امامت آن جناب، خاتمه یافت.[2] از این هفت نفر، رفتار “واثق” و “منتصر” با علویان سخت نبود و آنان تا حدودی در رفاه بودند.[3] “منتصر” که از تباهکاریهای پدرش به ستوه آمده بود، وی را در حال مستی بر قتل رساند و به حکومت رسید.
او در طول حکومت شش ماهه خویش، رفتاری مناسب با شیعیان و علویان داشت.[4] به جز این دو نفر، بقیه تا میتوانستند، شیعیان را میآزردند و با آنان بدرفتاری میکردند. اینان بر اهل بیت (علیهمالسلام) نیز که انسانهایی والامقام و گرانمایه بودند، سخت میگرفتند. خاندان عباسی، همواره حیلهها و نقشههای گوناگونی را برای خاندان نبوت و امامت در نظر داشتند.
علت بدرفتاریهای عباسیان با معصومان (علیهمالسلام) این بود که آنان، چون خورشیدی بودند که میدرخشیدند و همه را به خود جلب میکردند.
سپس میکوشیدند تا پیروان خود را هدایت کنند و از نادرستیها باز دارند. همین امور سبب میشد که هدایت یافتگان، عملکرد نادرست و رفتار نامطلوب خلفا و اطرافیانشان را بشناسند و از آنان انتقاد کنند و این امر، نتیجهای جز روگردانی مردم از ظالمان عباسی در پی نداشت.
“عباسیان” برای کمفروغ کردن جلوه اهل بیت (علیهمالسلام) سعی میکردند، از افراد دیگری تبلیغ کنند تا مبادا کسی به سوی امامان معصوم گرایش یابد. برای مثال، “متوکل” با نقل خوابهای ساختگی، مردم را به پیروی از “محمدبن ادریس شافعی"، تشویق میکرد.[5] همچنین این ستمگران، امامان را در منطقهای نزدیک خود و زیرنظر خود محدود میکردند و اجازه نشر معارف اسلام را به ایشان نمیدادند. “متوکل عباسی” در سال 243 هـ.ق امام را محترمانه از “مدینه” به “سامرا” تبعید کرد.
ایشان بعدها در “سامرا” فرمودند: «مرا به اجبار از “مدینه” به “سامرا” آوردند».[6] علت این احترام، آن بود که مأموران حکومتی نتوانستند هیچ بهانهای برای آزار ایشان به دست آورند. سپس آن گرامی در منزلی در کنار اردوگاه نظامی “متوکل"، جای گرفت. مزدوران عباسی، در ابتدای ورود، آن حضرت را به محله گدایان بردند و در آنجا سکنی دادند و سپس به منزل دیگری بردند.
مقصود آنان از این حرکت، تحقیر آن والا مقام بود.[7] خیرخواهی امام؛ حتی بر دشمنان: “متوکل” و دیگر خلفای ستمگر عباسی، همواره در ظاهر خود را دوستدار امام جلوه دادند تا مردم را بفریبد، ولی هیچ گاه از آزار ایشان، دست برنداشتند.
آنان، چنان رعب و وحشت را حکمفرما کرده بودند که مردم جرأت بهرهگیری از ایشان را نداشتند. خلفای غاصب عباسی، در حالی به اهل بیت (علیهمالسلام) و پیروانشان، سخت میگرفتند که ایشان همواره خیرخواه دیگران بودند.
آنان حتی با دشمنانشان با انسانیت برخورد میکردند؛ ولی متأسفانه جز بدی چیزی نمیدیدند. برای مثال، متوکل عباسی، بر اثر دملی که در بدنش ایجاد شده بود، سخت بیمار شد؛ چنان که در شرف مرگ بود مادرش نذر کرده بود اگر او بهبود یافت، مقدار زیادی پول، از دارایی خود، نزد ابوالحسن، علی بن محمد بفرستد.
“فتح بن خاقان"، وزیر و منشی متوکل، به وی گفت: «ای کاش! نزد این مرد (امام هادی (علیهالسلام) ) میفرستادی. او راه معالجه را میداند». “متوکل"، شخصی را نزد حضرت فرستاد. او دارویی تجویز کرد، که حال “متوکل” خوب شد. مژده بهبودی او را به مادرش دادند؛ وی دههزار دینار نزد حضرت فرستاد و مهر خود را بر آن کیسه زد. در مقابل، وقتی متوکل، بهبود یافت و جریان هدیه مادرش را شنید، به دربان خود، سعید گفت: «شبانه به او حمله کن و هر چه پول و اسلحه نزدش بود، بردار و پیش من بیاور». دربان شبانه به منزل ابوالحسن (علیهالسلام) رفت.
آن حضرت در حالی که لباس و کلاه پشمی داشت، بر سجادهای حصیری نماز میخواند. دربان، همه جا را گشت، ولی تنها چیزی که یافت، کیسهای پول با مهر مادر متوکل و یک شمشیر ساده در غلاف بود.
او آنها را نزد “متوکل” برد. “متوکل"، مادرش را طلبید و ماجرا را پرسید. مادرش ماجرا را گفت و “متوکل” آن اموال را بازگرداند.[8] تمجید اهل تسنن از امام: اگر شیعیان و علاقهمندان به آن حضرت، از ایشان تعریف و تمجید کنند، ممکن است مقبول نیفتد، ولی نقل سخنان دیگران درباره ایشان شنیدنی است.
اینجا فقط به چند مورد اشاره میکنیم: الف) “خیرالدین زرکلی” میگوید: «"علی"، ملقب به “هادی"، … یکی از پرهیزگاران نیکوکار است.»[9] ب) “ابن حجر هیثمی” میآورد: «ابوالحسن، در علم و سخاوت، وارث پدرش بود.»[10] ج) “ابن کثیر” درباره ایشان میگوید: «او عابدی وارسته و زاهدی بیهمتا بود.»[11] سیره عملی و اخلاقی حضرت: درباره عبادت آن جناب آوردهاند که بسیار عبادت میکرد.
آن حضرت با آنکه از گناهان دور بود، شبانگاه این گونه با خدا مناجات میکرد: «بارالها! گناهکاری بر تو وارد شده و تهیدستی به تو روی آورده است. تلاشش را بینتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده.»[12] شخصی به نام “اسحاق جلاب” درباره سخاوت آن جناب چنین میگوید: من برای ابوالحسن،گوسفندان زیادی خریدم. وی مرا خواست و از اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمیشناختم. سپس دستور داد تا تمامی آن گوسفندان را میان فقرا تقسیم کنم.[13] درباره حلم و بردباری و بخشش آن جناب آوردهاند که “بریحه عباسی"، حاکم مدینه، یکی از عاملان تبعید امام به سامرا بود.
“بریحه” هنگام تبعید امام، ایشان را همراهی کرد و در میان راه به امام گفت: «اگر نزد “متوکل” از من شکایت کنی، تمامی درختان شما را در مدینه آتش میزنم و خدمتکاران شما را میکشم.» امام فرمود: «شکایت تو را نزد خدا بردم و بر غیر خدا، عرضه نخواهم داشت». “بریحه” با شنیدن سخن امام، به پای امام افتاد و با گریه و زاری از امام (علیهالسلام) تقاضای عفو و بخشش کرد.
آنگاه امام فرمود: «تو را بخشیدم»[14] فعالیتها: از کارهای مهم امام هادی (علیهالسلام) که امامان قبل از ایشان هم، به آن بسیار اهمیت میدادند، حفظ خط فکری و فرهنگی تشیع و جلوگیری از القائات مخالفان بود.
به همین دلیل، ایشان به تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجستهای چون: “ابن سکیت اهوازی"، “عبدالعظیم حسنی"، “اسماعیل بن مهران” و…. پرداخت. همچنین امام هادی (ع) برای معرفی سیمای تابناک اسلام، جلسات متعددی را برای بحث پیرامون مسائل مختلف عقیدتی، فکری و اجتماعی برگزار میکرد و به سؤالات و شبهات پاسخ میداد.[15] شهادت حضرت: سرانجام آن حضرت در سوم رجب سال 254هـ.ق بر اثر مسمومیت به شهادت رسید.
طبق نقل برخی مورخان، “معتمد"، برادر “معتز"، به آن حضرت زهر داده است. آن حضرت پس از33 سال امامت و رهبری در سامرا به خاک سپرده شد. در تشییع پیکر پاک ایشان، بزرگان شهر حضور داشتند و جمعیتی جمع شده بود که “سامرا” در تاریخ خود، هرگز نمونه آن را ندیده بود.[16]
منبع________________________________________
[1] . مؤسسه در راه حق، پیشوایان معصوم، ص 465،
انتشارات در راه حق، اول، قم، 1381ش. [2] .همان. [3] .همان، ص 468. [4] .همان، 476. [5] .همان، ص 468. [6] .علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 50، ص 129، سوم، بیروت، داراحیاء، التراث العربی، 1403ق. [7] .جواد محدثی، تاریخ سیاسی ائمه (ع)، اول، تهران، انتشارات مدرسه، 1377ش. [8] .داود الهامی، امامان ما (علیهمالسلام) در گفتار اهل سنت، ص 456، مکتب اسلام، اول، بیجا، 1377ش. [9] .زرکلی، اعلام، ج 4، ص 323، به نقل از داود الهامی، امامان ما علیهمالسلام در گفتار اهل سنت، ص 459. [10] .ابن حجر هیثمی، صواعق المحرقه، ص 205، به نقل از: داود الهامی، همان، ص 459 و 460. [11] .ابنکثیر، البدایه والنهایه، ج11، ص 15، به نقل از: اکبر دهقان، آیینه کمال، ص 192. [12] .اکبر دهقان، آینه کمال، ص 192. [13] .کلینی، کافی، ج 1، ص 498، به نقل از اکبر دهقان، آینه کمال، ص 192 و 193. [14] .مسعودی، اثبات الوصیه، ص 196، به نقل از اکبر دهقان، آینه کمال، ص 193. [15] .علی حائری و همکاران، روزشمار قمری، ص 183، اول، قم، مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1381 ش. [16] .باقر شریف القرشی، حیاة الامام علی الهادی، ص 348، به نقل از: جواد محدثی، تاریخ سیاسی ائمه علیهمالسلام، ص 231.
نویسنده : احمد رمضاني
2-موضوعاتي که بايد در جلسه خواستگاري مطرح شود
-در جلسه دوم
- سوال کردن از خواستگاري هاي قبلي طرف مقابل و توضيح خواستن و مطرح کردن وضعيت خودش در صورت خواستگار داشتن البته هر سطحي از رابطه هاي گذشته مطرح کردن خاص خودش را دارد مثلا دوران نامزدي را نبايد فاجعه سازي کند و عبارات يک ازدواج ناموفق مطرح کند و بايد به صورت يک دوره آشنايي البته زير نظر مستقيم و نظارت دقيق والدين مطرح کند.
- وضعيت جسماني و عمل هايي که تا کنون طرف مقابل انجام داده است را بايد بپرسد و سطح کنترل و درمان را بايد ازطرف مقابل جويا شود و وضعيت جسماني خودش را مطرح کند و در صورتي که بيماري هاي حاد قابل کنترل و يا غير قابل کنترل مانند قند ، فشار خون ، هپاتيت و يا پرکاري و کم کار مفرط تيروييد و… را بايد مطرح کند و حتي از طرف مقابل بخواهد در صورت پذيرش ايشان حتما با دکتر متخصص ايشان نسبت به علايم بعدي و پيش اگهي در مورد نقش همسر در مورد بيماري طرف مقابل ، مشورت کند.
در صورت ترديد و دو دل بودن يکي از طرفين گرفتن تست شخصيت و مشورت کار بسيار شايسته ايست.
نسبت به ارتباط هاي نامشروع گذشته در صورت محرمانه بودن و عدم وجود نشانه ارتباط در حال حاضر نبايد گفته شود زيرا باعث بدبيني هاي شديد طرف مقابل مي شود.
1- موضوعاتي که در جلسه خواستگاري بايد بيان شود?
1. جلسه اول
- معرفي خود که شامل احساسات ، عواطف ، هيجان هاي مثبت و منفي، عقايد و باورها مي شود و از طرف مقابل هم خواسته شود در مورد اين موضوعات نظر خودش را مطرح کند.
-مطرح کردن انتظارات ، خواسته ها خودش از طرف مقابل و خواستن از طرف مقابل که در اين دو موضوع مطالبي را مطرح کنند.
-مطرح کردن علاقه ها شخصي (سبک پوشش ، سبک ارتباطي با خويشاوندان و دوستان ، کار ، تحصيلات ، تفريحات و خريد ، موسيق و….) همچنين از طرف مقابل هم خواسته شود که نظر خودش را مطرح کند.
-معرفي اعضاي خانواده اش و مطرح کردن وضعيت عمومي آنها و عدم پرداختن به جزييات زندگي آنها مثلا در مورد طلاق يکي از اعضا شما مي توانيد عدم تفاهم و يا ناسازگاري هاي دوطرف را مطرح کنيد و سعي نکنيد مقصر اصل در اين جدايي را خويشاوند و يا عضو خانواده خودتان مطرح کنيد. مثلا در مورد اعتياد اگر پنهان است و کسي نمي داند و حتي در ظاهر عضو خانواده مشخص نيست لزومي به گفتن ندارد در مورد اختلالات رواني مانند عصبانيت و پرخاشگري يکي از اعضا سعي کنيد زياد فاجعه سازي نکنيد و فقط با اشاره به تفاوت هاي فردي هر انسان شتاب زده بوده و عجول بودن را مطرح کنيد و زود جوش آوردن را مطرح کنيد.
البته در مورد روابط پدر و مادر طلاق جدايي را بايد مطرح کرد ولي تجديد فراش پدر نبايد گفته شود. در مورد اعتياد پدر در صورت به قول معروف تابلو بودن بايد همراه با مقدمه چيني به صورت کاملا سطحي مطرح کرد اما اگر خيلي تابلو نيست گفتن ندارد در مورد بيمارهاي جسماني اعضا و خويشاوندان هم نبايد فاجعه سازي شود و بايد با يک مقدمه که انسان ممکن است در معرض آسيب ها قرار گيرد و حتي مطرح کردن نقاط مثبت در کنار اين گونه آسيب ها هم و پرهيز از فاجعه سازي لازم است.
خدایا مرا صدا زدی؟
الهی! تا با تو آشنا شدم از خلایق جدا شدم، در جهان شیدا شدم، نهان بودم پیدا شدم.
الهی! همه شادی ها بی یاد تو غرور است و همه غمها با یاد تو سرور است.
الهی! در دلهای ما جز تخم محبت مکار و بر جان های ما جز باران رحمت مبار.
الهی! حاضری چه جویم؟ ناظری چه گویم؟
الهی! چون با تو به تو امانم،همانا دان که نومسلمانم.
الهی! بنیاد توحید ما خراب مکن و باغ امید ما را بی آب مکن.
الهی! ندانم که جانی یا جان را جانی، نه اینی نه آنی، ای جان را زندگانی، حاجت ما عفو است و مهربانی.
الهی! تو غیب بودی و من عیب بودم، تو از غیب جدا شدی و من از عیب جدا شدم.
الهی! گریخته بودم، تو خواندی، ترسیده بودم، بر خوان تو نشاندی، ابتدا می ترسیدم که مرا بگیری به عطای خویش، اکنون می ترسم که بفریبی به عطای خویش.
الهی! از کشته ی تو خون نیاید و از سوخته ی تو دود، کشته ی تو به کشتن شاد و سوخته ی تو به سوختن خشنود.
الهی! آنچه بر سر ما آید، بر سر کس نیاید، دیده ای که به نظاره ی تو آیدهرگز باز پس نیاید.
الهی! نظر خود بر ما مدام کن و ما را بر داشته ی خود نام کن و به وقت رفتن بر جان ما سلام کن.
الهی! اگر یک بار گویی: بنده ی من، از عرش بگذرد خنده ی من.
الهی! آتش دوری داشتی، با آتش دوزخ چکار داشتی؟
الهی! می پنداشتم که ترا شناختم، اکنون آن پنداشت و شناخت را در آب انداختم.
الهی! به عزت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب مرا که می توانی.