زهرا(سلام ا.. علیها)مظهر "من یقبل الیسیر"
به یاد دارم در دوران قبل از انقلاب هیات محبان فاطمه مشهد ،جشن تولد بسیار با شکوهی
برای میلاد زهرا(سلام ا..)می گرفتند ویکی از ابتکاراتی که به خرج دادند این بود که می خواستند به همراه یک بسته شیرینی که هر کدام از حاضران می دهند،کتاب تازه ای درباره فضایل وعظمت حضرت زهرا(سلام ا..)نیز به آنها بدهند تا با این کار فرهنگی ،بر شکوه جشن بیفزایند.از من خواستند کتاب فشرده ای در این زمینه بنویسم ،این کتاب با محتوای تازه ای چاپ ودر همان مجلس در مشهد منتشر شد.
وهنوز در نقاط دیگر انتشار نیافته بود.ناگهان نامه ای از اصفهان از فرد محترمی به من رسید که مضمونش این بود:"نمی دانم چه کاری کرده ای که مورد توجه حضرت زهرا(سلام ا..)واقع شده است:زیرا در خواب دیدم مجلس با شکوهی برپاست وسیدی نورانی حضور دارند،به من فرمودند:آقای مکارم خدمتی به حضرت زهرا(سلام ا..)کرده است ،آن مرد محترم افزود من بیدار شدم ومعنای خواب را نفهمیدم ،حال شما بگوئید چه خبر بوده است؟"این خواب را برای یکی از بزرگان مشهد نقل کردم وگفتم کار من بسیار ناچیز بوده است کتاب کوچکی درباره آن بزرگوار نوشتم فرمود:مگر نمی دانید حجضرت زهرا(سلام ا..)مظهر وصف مقدس(من یقبل الیسیر)(کسی که کم می پذیرد ودر مقابل آن تشکر می کند)است؟!
برگرفته از کتاب رمز موفقیت
یا زهرا(سلام ا.. علیها)
« آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد ... »
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
پایین بیا خورشید پشت ابر غیبت
تا قبل از آنکه کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
بچه را آن طور نمی زنند !
داستان ذیل از بیانات آیه الله فاطمی نیا
شبهایی که آقای حاج شیخ رجبعلی جلسه میرفته، مأمور بردن و آوردن ایشان، مرحوم صنوبری بوده است…
یک روز آماده می شود که حاج شیخ را ببرد به جلسه، خانم ایشان از بچه اش ناراحت شده، گویا بچه کاری می کرده، اذیت می کرده، یک دفعه به صورتی که بجه غافل بوده می زند به پشت او؛ تا این ضربه را می زند، کمر خودش خمیده شده و به شدت شروع می کند به درد گرفتن!
آقای صنوبری وقتی خانمش را در این وضع می بیند، می گوید: من می خواهم بروم دنبال آقا شیخ رجبعلی، تو هم بیا توی ماشین؛ سر راه تو را به درمانگاهی می برم…
رفتیم آقا شیخ رجبعلی را سوار کردیم…. همینطور که داشتیم می رفتیم گفتم: آقای حاج شیخ! ایشان که عقب ماشین نشسته، خانم من است، می خواهم ببرم دکتر؛ ایشان را دعا بفرمایید!
آقا شیخ رجبعلی گفت: دکتر نمی خواهد؛ بچه را آنطور نمی زنند!
گفتم: آقا چکار کنیم؟!
فرمود: خوشحالش کنید… یک چیزی بخرید تا خوشحال شود! گفت: رفتیم یک چیزی، اسباب بازی یا خوردنی گرفتیم و دادیم دست بچه؛ همینکه خوشحال شد، کمر این خانم که از شدت درد خمیده شده بود، مثل فنر باز شد و کاملاً خوب شد!
یا مظلوم عالم
طلاب باید عزت نفس خود را حفظ کنند
«طلبه چون علم دین می خواند، پس باید با صاحبان دین که خدا و اهل بیت علیهم السلام هستند.بیشتر از همه در ارتباط باشد و اگر محتاج چیزی بود از آنها درخواست کند، لذا یک طلبه باید از کسی درخواست پول و کمک نکند و سعی کند که هر گاه به چیزی احتیاج داشت دو رکعت نماز امام زمان (ارواحنا فداه) بخواند و از خداوند طلب کمک کند ان شاء الله مشکل حل خواهد شد.
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: یادم می آید در اوائل طلبگی که بودیم شخصی بود به نام آقای حسن چیت ساز که ما را این گونه نصیحت می کرد، و می فرمود: شما به هر کجا بروید چه خوب باشید و چه بد، یک عده مرید پیدا خواهید کرد.
متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این گروهی آن پسندند
پس حالا که چنین است طلبه خوبی باشید تا بر افراد خوب جامعه بیفزاییم.»
صياد دلها
طلوع خورشيد انقلاب اسلامي در ايران و برچيده شدن بساط طاغوتيان ، موجب به خطر افتادن منافع نامشروع استكبار جهاني و به تبع آن .مقابله با حركت الهي مردم ايران را در پي داشت .
جنگي ناخواسته كه با هدف تامين منافع مستكبران توسط ايادي خود فروخته آنان به ايران اسلامي تحميل شد و موقعيتي را فراهم آورد تا غيور مردان كفر ستيز ارتش اسلام دوشاوش نيروهاي مردمي ، جهاد گران و سپاه پاسداران توانايي هاي خود را در عرصه هاي جهاد ، دفاع و فناوري نظامي به نمايش بگذارند.آنان با همتي والا و با انجام 22 عمليات پدافندي و آفندي تا پايان سال 1359، راه را بر دشمن طغيانگر بستند و پس از آن نيز با اجراوشركت در بيش از 90 عمليات تا پايان جنگ مردانه ايستادند و تاكنون نيز حافظ اين مرزو بوم بوده اند .آنان مردان مردي بوده اند كه در اطاعت از فرمان رهبري ، و با بصيرت كامل و بدون هيچ درنگي به ميدان مبارزه و جهاد شتافتند و عليرغم همه سختي ها و مشكلات سينه هايشان را در مقابل انواع سلاحهاي شيطاني سپر ساختندو توطئه دشمن را در نطفه خفه كردند
تصرف در زمین و زمان
استاد معظم حجه السلام والمسلمین ((عبدالقاسم شوشتری)) امام جمعه محترم شاهین شهر زمانی که در شهر درود تشریف داشتند می فرمودندکه:
حاج آقای بهلول چند سال قبل همراه یکی از دوستانش قرار بودبه یکی از روستاهای دوردست برود.این روستا فقط یک ماشین شخصی داشته که هر روز سر ساعت مقرر کسانی را که قصد مسافرت به آن روستا را داشته اند می برد.فاصله این روستا تا شهر حدودا ده ساعت بود اما موقع حرکت ماشین برای بهلول مشکلی پیش می آید و نمی تواند در آن ساعت همراه دوستش به آن روستا برود لذا به رفیقش می فرماید شما بروید من فردا که روز عاشورا است خواهم آمد دوست ایشان به سمت روستا حرکت می کند بعد از ساعتها به روستا می رسد مبیند تمام مردم به مسجد رفته اند پس از حضور در مسجد در می یابد که شیخ بهلول بالای منبر است ومشغول مصیبت است.با کمال تعجب از مردم می پرسد که شیخ رسیده است ؟ مردم می گویند که الان چندین ساعت است که شیخ در روستا است و منبر ایشان یک ساعت است که شروع شده است .بعدا که می خواهد از خود ایشان سوال کندشیخ امتناع می ورزد و او را امر به سکوت می کند.