ابن سيرين
محمد بن سيرين ابوبکر ابي عمر الانصاري معروف به ابن سیرین با کنيه ابوبکر، برده و آزاد کرده، انس بن مالک است. او محدثي امين و مورد اعتماد و بلند مرتبه و فقيهي پارسا و پيشوايي دانشمند بود. در احوالات او نقل شده که گرفتار سنگيني و کري گوش بوده است.[1]
ابن سيرين در نهايت علم و عبادت بود، از صحابهي بسيار روايت کرده است و انبوه زيادي از تابعين از وي روايت کردهاند.[2]
در برخي کتب تاريخي نام محمد بن سيرين در شمار فقهاء زمان وليد بن عبدالملک[3] و عمر بن عبدالعزيز[4] آمده است، هم چنين وي از طبقهي دوم فقها و محدثين و تابعين بصره بوده است.[5]
محمد دو سال مانده از خلافت عثمان متولد شد.[6]
محمد بن سيرين از يک همسر داراي سي فرزند شد که غير از عبدالله بن محمد هيچ يک باقي نماندند.[7]
محمد پارچه فروش بود و به سبب بدهي که داشت زنداني شد.[8]
در نهم شوال سال صد و ده قمري ـدر حالي که هشتاد و چند سال از عمرش گذشته بودـ درگذشت.[9]
والدين
پدر محمد، سيرين کنيهاش ابو عمره[10] بود، خالد بن وليد او را اسير نموده و انس او را خريد[11] سيرين از انس بن مالک تقاضاي نوشتن پيمان آزادي کرد، انس نپذيرفت. عمر بن خطاب انس را مجبور کرد و گفت بايد با آنان پيمان بنويسي و انس پيمان نوشت[12] که کار کند و به تدريج خود را آزاد کند.
سپس صاحب فرزنداني نيکو شد که محمد و انس بن سيرين و معبد و يحيي و حفصه و کريمه از آنها هستند.[13]
مادر محمد بن سيرين بانويي به نام صفيه و کنيز آزاد شده، ابوبکر بن ابي قحافه بوده است که سه تن از همسران حضرت ختمي مرتبت او را پاک و پاکيزه شمردهاند[14] و به هنگام عقد او هيجده تن از شرکت کنندگان در جنگ بدر و از جمله ابي بن کعب حضور داشتند، ابي بن کعب دعا ميکرده است و آنان آمين ميگفتهاند.[15]
واقعه عين التمر
هنگامي که پوران دختر خسرو پرويز پسر هرمزد پادشاه ايران شد در سرزمينهاي اطراف شايع شد که ايران را پادشاهي نيست و آنها از ناچاري به درگاه زني پناه آوردهاند، دو مرد به نام مثني بن حارثه شيباني و سويد بن قطبه عجلي که از قبيله بکر بن وائل بودند، خروج کردند و با لشکري به مرزهاي ايران هجوم آوردند و اين در زمان خلافت ابوبکر بود، مثني براي ابوبکر نامه نوشت و از هجوم خود به ايران و پريشاني کار ايرانيان او را آگاه کرد و تقاضا کرد لشکري به ياري او بفرستد، ابوبکر به خالد بن وليد که از جنگ با اهل رده و مرتدان آسوده شده بود، نوشت که به حيره رود و با ايرانيان جنگ کند و مثني و همراهان او را ضميمه سپاه خود کند، خالد و مثني همراه لشکريان خود حرکت کردند و در کنار حيره اردو زدند و مردم حيره در کاخهاي سه گانهي خود محاصره شدند و سرانجام با خالد صلح کردند که ساليانه صد هزار درهم به مسلمانان بپردازند.
در اين هنگام نامه ابوبکر به دست خالد رسيد که به او فرمان داده بود با مسلمانان همراه خود به ياري ابوعبيده جراح به شام برود، خالد جانشيني براي خود در حيره گماشت و خود به سوي انبار حرکت کرد هنگامي که خالد به عين التمر که پادگاني از ايرانيان در آنجا مستقر بود رسيد مردي از آنان تيري به عمرو بن زياد[16] زد و او را کشت،[17] خالد مردم عين التمر را محاصره کرد و آنان را بدون اين که امان دهد مجبور به تسليم شدن کرد مردان را گردن زد و زنان و کودکان را اسير گرفت، در معبد آنان چهل پسر ديد که سرگرم آموختن انجيل بودند آنان را اسير و بنده کرد و به عنوان غنيمت بر سپاهيان تقسيم نمود يکي از آنان سيرين (شيرين) پدر محمد بن سيرين (دانشمند بزرگ اسلام) و ديگري نصير پدر محمد بن نصير (سردار بزرگ اسلام) بود.[18]
تقوي
خلف بن هاشم[19] ميگويد: به محمد بن سيرين حرمت و احترام و هيأت و سيماي اهل خير و فروتني عطا شده بود و هنگامي که مردم وي را ميديدند به ياد خدا ميافتادند.[20]
مورق عجلي[21] ميگفت: فقيهي را به پارسايي محمد بن سيرين و پارسايي را به فقاهت او نديدم.
ابوقلابه[22] گفت: هر جا که ميخواهيد محمد بن سيرين را با خود ببريد که او را از همهي خودتان پارساتر و خوددارتر خواهيد يافت. [23]
ابن عون[24] ميگويد: محمد بن سيرين پاکدامنترين و پارساترين مردم بود و از همه بيشتر بر نفس خود ترس داشت.[25]
صفحات: 1· 2