به امید آمدنت
08 فروردین 1392 توسط جعفری ندوشن
به امید آمدنت در قلبم شمعی روشن کردم…
صدای ضربه می آمد… گمان کردم تویی!!!…
پروانه های ناامید…
حیرت زده خود را به چهار دیواری قلبم می کوبیدند…
عجیب است نزول عذاب تنهایی با رفتن تو آغاز شد…
مگر نماندن تو گناه من بود!!!
خدایا عذاب می کشم…
عذاب نداشته هایم…
راستی زجر رفتن او را چگونه حساب کنم ?!
جز داشته هایم یا نداشته ها…
باشد… دلگیر نشو شوخی کردم…
من گریه می کنم چرا گونه تو تر می شود!!!…