تو را به انتظار می نشینم
تو را به انتظار می نشینم قول خواهم داد چرا که تو بلند ترین قصیده عاشقانه خدا دلم را بدون هیچ ردیف وقافیه ای شاعر ساخته ای. چه می شد اگر فعل دل های ما برای ظهورت مضارع مستقبل میشد وقافیه های دعا هایمان جناس هم می داشت ؟.
همیشه پای حرف زدن که به میان می اید استاد مبالغه می شویم وبی چون و چرا فدایت اما سخن از عمل که می شود …. چقدر شرمسارم . دوست داشتم از مثنوی بی انتهای چشم هایت بنویسم ولی عروض عمق نگاهت در کلام نمی گنجد و سروده هایم چهار پاره می شوند .
زبان شفاهی ما ای کاش زبانی عملی می شد وسبد سبد رباعی وقطعه نثار قدومت می کردیم. حروف شرط دعاهایمان را که در قید های زمان ومقدار و شک و تردید گرفتارند استجابت کن وفعل امری بنا کن وبیا.
در این زمین سرد که از ابهام وایهام لبریز گشته ضمیر ذهن ها تو را انتظار می کشند ای یگانه نهاد جمله بشریت .
کاش می توانست غزل غزل محبت بی دریغ تو را به تصویر کشید ولی چه کنم که بهار قلم خسته ی من خزانی شده وبی پایان از قید های تکرار می نویسد .
تو ای ستاره ی تابان که تلمیح تمام شعرهایی بیا وآقا کنایه های قلبمان را که چون زنگاری تمام استعاره های وجودمان را پوشانده چون آسمان آبی کن.