شروع وحضورپروانه در میان شمع وگل
با شروع ماه مهربانی مهربانی ها آغاز شد ودر سال ورود محبت وشادی در همه جا پخش بوددر مکتب پروانه ها شمع وگل بود ومن هم پروانه ای بودم در میان این شمع وپروانه ها .
البته پروانه ای که از آتش می ترسید واز دور پرواز می کرد جرات حضور را نداشت ونمی دانست که چه کرده است که میان این همه پروانه قرار گرفته است . خوشحال از اینکه شاید روزی بوی گل را بفهمد اگرچه دیگران گفته بودند در این مکان سر خوش از بوی گل هستند .
پروانه از اینکه باید به شمع می رسید وترس خود را باید فراموش کند با خود پیمانی بست عهد کرد که هر صبح سر بندگی فرود آورد ودر حضور معبود شکر گذار باشد.
ثانیه های حضور در پی هم می گذشت وپروانه غافل از عهد وپیمان .ماه اول وهفته اول بر عهد خود پایبند بود ولی با شروع یادگیری درس عشق دیگر زمانی برای مراقبه نداشت البته این جمله درست نیست پروانه خود را آن چنان سرگرم خواندن کرده بودم که هیچ ندایی را نمی شنید وبه هیچ نمی اندیشید
اما وجودپروانه در آشوب وهیجان می سوخت وگاهی به این نتیجه می رسید از همه چیز دور شده از نور واز خورشید و..
نمی دانست به این ندا گوش بدهد ویا به این فکر باشد که حضور در مطلع عشق بر او لازم است هر لحظه به دنبال نفسی می گشت که با او همراه شود وبفهد که کدام درست است؟
معلم مکتب عشق وعرفان مدرسه که حضورش عجیب وسنگین بود از هر مساله سخن می گفت ولی هرگز از ندای پروانه سخن نمی گفت د .پروانه ناچار خود را گول می زد وبه راه خود ادامه می داد گاهی در کلاس پروانه های آشفته نیز این درد را حس می کرد بله تمام پروانه ها در این مسیر خسته وملول بودند ولی جرات برای بیان این مساله نبود.
یکی از سحرگاهان در همان سحری که کبوتران حرم به حرم دعوت شده بودند دیگر تحمل برای پروانه سنگین شد با جسارت از استاد خود پرسید وگفت وگفت با شروع گفتن پروانه همه ندا های آسمانی آغاز شد درد ،درد همه بود وپروانه شروع کننده بیان این درد دیگر از عاقبت این گفتن ترسی نداشت زیرا کبوتر روح پروانه به پرواز در آمده بود
وسکوت سکوت
صدای استاد بلند شد گل های باغ حرم بی درنگ خاموش باشید که این خطوات شیطان است این راه برای شما راه سعادت است وشیطان به دنبال شقاوت.
استاد همین را گفت ورفت وپروانه ها ماندند ؛ همه با هم ندای حق را سر دادند واز مستغفرین شدند .دیگر می دانستند که شیطان در کمین است وهمه باید به سپر ایمان مجهز گردند .
همواره در طول این مسیر بارها وبارها شیطان را حس کردند وبا عنایت نور ازلی در این سربازی ،سرباز ماندند.
……………………
امام مهربان من!گرچه در مسیر سربازی به درجه افسری نائل نگردیدم ولی خوب می دانم که همواره با نگاه تو حرکت را ادامه دادم وبا حضور تو معنویت را دریافت نمودم