نور ايمان در كودكي
19 آبان 1391 توسط جعفری ندوشن
سهل شوشتري از بزرگان عرفاست. او مي گويد: سه ساله بودم كه دايي ام «محمد بن سوار» شبي از بستر برخواست و مشغول نماز شب شد ـ هميشه كارش اين بود ـ آن شب به من گفت: «پسرم! آيا آن خداوند كه تو را آفريد ياد نمي كني؟»
گفتم: چگونه او را ياد كنم؟ گفت: «هر گاه به بستر خواب رفتي، سه بار از دل بگو: خدا با من است و مرا مي نگرد و من در محضر او هستم.»
چند شبي جملات فوق را از دل گفتم. سپس گفت: «اين جملات را هر شب، هفت بار بگو!» من چنين كردم. شيريني اين ذكر در دلم جاي گرفت. پس از يكسال گفت:«تا آخر عمر آن جملات را بگو كه همين ذكر، دست تو را در دو جهان مي گيرد.» به اين ترتيب، نور ايمان به توحيد در دوران كودكي در دلم راه يافت و بر سراسر قلبم چيره شد