لعن ا.. من قتلک
آبها چطور از شرم آب نشدند؟
زمین چطور سختی اش را حفظ کرد؟
وقتی سیلی خوردی..فرشته ها چه گونه جلوی خود را گرفتند تا سپر بین تو و دست نشوند؟
آفرینش این همه صبر را از کجا آورد؟
دردانه خدا…دلیل خلفت ما…
لعن الله من قتلک و لعن الله من ظلمک و لعن الله من غصب حقک یا اُمّاه
اولین نگاه
وقتی شاگردان آیت الله سید علی قاضی از او می پرسند آیا شما خدمت حضرت ولی عصر (عج) شرفیاب شده اید وی در پاسخ می گوید:
« کور است چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان (عج) نیافتد »
فاطمه گفتیم وسوز آغاز شد
بغض کرد.
یادش آمد :
پیامبر - صلی الله علیه و آله و سلم - گفته بود سپرت را بفروش
و با پولش زندگی بساز برای فاطمه ام
اما نگفته بود
دخترم ، خودش سپر می شود برایت …
تفسیر آیه
نقل است که در زمان بهلول ،روزی شخصی تفسیری که بر قرآن کریم نوشته بود نزد خلیفه می برد .بهلول در راه با او مصادف شد و پرسید: کجا می روی ؟گفت تفسیری را که نوشته ام نزد خلیفه می برم .بهلول گفت :مدتی بود که میخواستم تفسیر آیه ی ” ایاک نعبد وایاک نستعین “را بدانم ،بگو ببینم در تفسیر این آیه چه نوشته ای ؟آن شخص لختی اندیشید و از همان جا به سوی منزلش باز گشت .بهلول پرسید :کجا رفتی ؟ گفت: همان جا که تو مرا فرستادی.
ایاک نعبد برزبان ، دل در خیال این و آن
کفر است اگر گویی یکی ،شرک است اگر گویی دوتا
در حدیث شریف معراج خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:
ای محمد!
از سه دسته از بندگانم در شگفتم.
دسته ی اول:بنده ای که به نماز می ایستد
و می داند دستان خود را به سمت چه کسی بلند کرده
و در برابر چه کسی ایستاده است
و در عین حال خواب آلوده است!
دسته ی دوم:بنده ای که غذای امروزش فراهم است
و کوشش می کند برای فردای خود غذا ذخیره کند!
و دسته ی سوم:بنده ای که نمی داند من از او راضی یا خشمگینم
و در عین حال او همواره شاد و خندان است!
همدیگر را دوست بداریم!
سیب گاز زده
از بهشت به زمین آمدند تنها به خاطر یک درخت سیب!
به من بگو با این باغ سیب که روی زمین است به کجا خواهم رفت؟
نه این باغ سیب زمینی ها که نشان می دهی را نمیگویم آن درختهای برافراشته را میگویم …
آنجا که هابیل ایستاده !
حالا برای این که هابیل مصون بماند دست مان سیب زمینی داده اند و کاردها را کند کرده اند !
هابیل ! برادر من !بیا و برادری کن معشوقه قابیل را پس بده!
این کاردها کندند ،اما وقتی پای عشق در میان است دست که سهل است سر میبرند …
اثر انگشت قابیل را نگیرید
روی این سیب اثر انگشت حوا و گاز آدم است !
قابیل را به زمین آوردند تا معشوقه اش را بدهند به هابیل
تا هابیل را روانه بهشت و حوریانش کنند
حالا همه ی قابیل ها قربانی خودخواهی هابیل اند !
حالا خسرو کامش شیرین است و فرهاد کاردش را به قلب کوه فرو میکند !
می دونی خدا
می دونی
وقتی خدا داشت بدرقه ام می کرد
بهم چی گفت ؟
جایی که میری مردمی داره
که میشکننت !
نکنه غصه بخوری
تو تنها نیستی
تو کوله بارت عشق میذارم
که بگذری …
قلب میذارم که جا بدی…
اشک میدم که همراهیت کنه…
و مرگ که بدونی بر می گردی
پیش خودم…