بابای نسل انقلاب
امام خامنه ای (مدظله العالی)
انقلاب براى اين است كه جوانان و مردم ما در هر قشر و هر طبقه، اين فرصت را پيدا كنند كه خودشان را بسازند؛ خودشان را از بديها نجات بدهند و در مقابل آتش دوزخ اخروى و دوزخهاى دنيوى بيمه كنند. ۰۱/ ۰۸/1370
امام خامنه ای (مدظله العالی)
انقلاب براى اين است كه جوانان و مردم ما در هر قشر و هر طبقه، اين فرصت را پيدا كنند كه خودشان را بسازند؛ خودشان را از بديها نجات بدهند و در مقابل آتش دوزخ اخروى و دوزخهاى دنيوى بيمه كنند. ۰۱/ ۰۸/1370
فرمایشات آیت الله بهجت«قدّس سرّه»
چگونه انبيا ـ عليهم السّلام ـ كسانى نظير سلمان ـ رحمه اللّه ـ و… را تربيت كرده اند كه گويا آن چه انبيا ـ عليهم السّلام ـ مى ديدند، مى ديدند! گذشته از سلمان ـ رحمه اللّه ـ كه با نبى اكرم ـ عليه السّلام ـ و وصى او ـ عليه السّلام ـ مصاحبت نزديك داشت و با آن همه مقامات جاى خود را دارد، علمايى را كه ما در عصر غيبت ديده ايم كه به مقامات عاليه و كرامات نايل آمده و آينده را مى ديدند و از آن خبر مى دادند و با بصيرت بودند، درجات ايمان و يقين و كرامت را بدون سروصدا و طبل و شيپور و بدون تظاهر و خودنمايى بالا رفته بودند. اگر احيانا طبل و شيپور داشتند و در جايى تظاهر به كرامت مى كردند، براى ترويج شرع بود، نه ترويج شخص خودشان.
سهل شوشتري از بزرگان عرفاست. او مي گويد: سه ساله بودم كه دايي ام «محمد بن سوار» شبي از بستر برخواست و مشغول نماز شب شد ـ هميشه كارش اين بود ـ آن شب به من گفت: «پسرم! آيا آن خداوند كه تو را آفريد ياد نمي كني؟»
گفتم: چگونه او را ياد كنم؟ گفت: «هر گاه به بستر خواب رفتي، سه بار از دل بگو: خدا با من است و مرا مي نگرد و من در محضر او هستم.»
چند شبي جملات فوق را از دل گفتم. سپس گفت: «اين جملات را هر شب، هفت بار بگو!» من چنين كردم. شيريني اين ذكر در دلم جاي گرفت. پس از يكسال گفت:«تا آخر عمر آن جملات را بگو كه همين ذكر، دست تو را در دو جهان مي گيرد.» به اين ترتيب، نور ايمان به توحيد در دوران كودكي در دلم راه يافت و بر سراسر قلبم چيره شد
1-نمازهای پنجگانه رادرپنج وقت بخوانید-نمازشب راحتما” بپادارید.
2-روزهای دوشنبه و پنجشنبه را حتی المقدور روزه بگیرید.
3-اوقات خواب را کم کرده و بیشتر قرآن بخوانید.
4-برای عهدوپیمان اهمیت فوق العاده قائل شوید.
5-به تهیدستان انفاق کنید.
6-ازمواضع تهمت دوری کنید.
7-درمجالس پرخرج وباشکوه شرکت نکرده و خودنیزچنین مجالسی نداشته باشید.
8-لباس ساده بپوشید.
9-زیاد صحبت نکنید.دعاها را زیاد بخوانید.(خصوصا"دعای روز سه شنبه).
10-ورزش کنید(نرمش-پیاده روی-کوهنوردی-کشتی-شنا)
11-بیشترمطالعه کنید(مذهبی-سیاسی-علمی-فلسفی-نقل وقول-سخنرانی-فن بیان)
12-دانشهای فنی رابیاموزید(رانندگی اتوموبیل-موتورسیکلت-مکانیک-سیم کشی…)
13-دانش تجویدوعربی رابیاموزیدودرهر زمینه ای هوشیار باشید.
14-کارنیک خود را فراموش کنید.گناهان گذشته رابیاد آورید.
15-ازنظرمادی به تهیدستان وازنظرمعنوی به اولیاءالله بنگرید.
16-از اخبار روز واخبار مربوط به امورمسلمین با اطلاع شوید.
مـرد خردمند هنر پیشه را عمر دو بایست در این روزگار تا به یکی تجربه آموختـن در دگــری تجـربه بردن به کـار این سخن شاید برای برخی مصداق نداشته باشد ؛ برای آن ها که دانش انبیا را به علم روز و تجربه ی گذشتگان و مشورت با خردسال و سالمند پیوند می زنند وخرد و دانش دیگران را برخرد و دانش خویش می افزایند سپس به یافته های خود عمل می کنند ودر اندیشه ی رد وقبول این وآن نیستند . حاج شیخ علی اصغر کرباسچیان که بعدها لقب علامه یافت و منشأ تحولاتی بزرگ درآموزش عقیدتی وتأسیس مدارس امروزین دینی شد نیزآن سان زیست که گویی برای بار دوم است که به این جهان پا می گذارد. او فرزند میرزا محمد باقر کرباسچی بود . به سال 1293خورشیدی در تهران به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب خانه گذراند . در همان سنین نوجوانی ، برخی کودکان را در مسجد کوچک محل (بازار آهنگرها) جمع می کرد وبه آن ها حمد و سوره و نماز می آموخت. سال 1311 برای تحصیل علوم دینی پا به مدارس صدر و مروی تهران گذاشت . فعالیت خطابه و منبر خود را نیز آغاز کرد و در اندک زمانی منبرهای او معروف شد . در 1315 آشنایی او با دو استاد ربانی ، تأثیری بسیار در نگرش و اندیشه ی او داشت . مرحوم سید رضا دربندی از روحانیانی بود که اهتمام بسیار به تربیت جوانان داشت . مردی اهل معنا و معرفت بود . جمعه ها جوانان را به دولت آباد می برد و با آن ها به تفریح و بازی می پرداخت . به طور فردی آن ها را راهنمایی می کرد و به آن ها آموزش های دینی می داد . شیخ علی اصغر کرباسچیان آن چنان با این استاد انس یافت که بعدها وصی او شد . استاد دیگر، شیخ آقا بزرگ ساوجی بود . عالمی بزرگ ، مجتهد و زاهد که گاه پول خرید روغن چراغ برای مطالعه نداشت . احترام او به کوچکتر ها تا آن جا بود که حتی با کودکان خردسال نیز با احترام رفتار می کرد و سخن آن ها را می شنید . می گفت : « باید از بچه ها چیز یاد بگیریم . احتمال نمی دهید که یک کودک چیزی بداند که ما نمی دانیم ؟» ادب او نسبت به شاگردان زبان زد بود . زمانی یکی از شاگردان از روی طعنه به شاگرد دیگر گفته بود : « تا کجای کتاب را خوانده ایم ؟ » از آن جا که مطمئن بود شاگرد درس را حاضر ندارد . شیخ آقا بزرگ به او تذکر داده بود که نباید آبروی دیگران را ببرد . رفتار او با زن و فرزند نیز به گونه ای بود که با همه ی مشکلات مادی ، همسرش گفته بود که : « او فرشته بود .» شیخ آقا بزرگ ساوجی از نظر حافظه نیز اعجوبه ای بود . همه ی علوم اسلامی را درس می گفت . در سن 80 سالگی ، مقامات حریری را از حفظ می خواند و متن کتاب های درس فقه ، اصول و فلسفه را در حافظه داشت و … . ویژگی های تربیتی این دو عالم بزرگ ، یکی از شاخصه های تربیتی علامه کرباسچیان در سال های بعد شد . با این که شیخ علی اصغر کرباسچیان دروس دینی را در حوزه ی تهران آموخته و حتی دروس فلسفه و قانون ( در طب ) را نزد علامه شعرانی فرا گرفته بود ، سال 1319 راهی قم شد . سال 1322 در تهران ازدواج و دو سال بعد به قم بازگشت . این بازگشت 10 سال به طول انجامید . علت آن جاذبه ی درس فقه و اصول مرجع بزرگ آیت الله العظمی بروجردی و نیز شرکت در نخستین درس های فلسفی علامه طباطبایی بود که در آن زمان تازه به قم آمده بود . او و آقا شیخ جواد خندق آبادی درس خصوصی فلسفه با علامه طباطبایی داشتند و دستورهایی اخلاقی نیز از او می گرفتند .
در برخي از لبخندها خنجر نهفته است.
ويليام شكسپير/شاعر و نويسنده انگليسي
……………………………….
لبخند، واگيري دارد! ناقل باشيد!
ماكسول مالتز
………………………………..
كار دسته جمعي مؤثر است؛ اما همين كار اگر با لبخند همراه باشد، سريع تر، بهتر و روان تر انجام مي شود.
پرمود بترا/روانشناس آمريكايي
………………………………..
كريستال ها، قالي هاي و لوسترها، به ساختمان شما زيبايي مي بخشند؛ اما اين تبسم بر لب هاست كه ساختمان را به خانه تبديل مي كند.
پرمود بترا/روانشناس آمريكايي
………………………………
بخنديد؛ ديگ زودپز اگر دريچه ايمني نداشته باشد، به مشكل بر مي خورد.
پرمود بترا/روانشناس آمريكايي
دکتر حسابی
مرد علمی ایران، حافظ کل قرآن بود او در طول زندگیش، سختیهای بسیار زیادی را متحمل شد اما استاد خم به ابرو نیاورد. در سن کودکی مجبور شد بار مسئولیت زندگی را بدوش بکشد.
پدرش سفیر ایران در کشور لبنان بود. خانوادهاش را در کشور لبنان رها کرد به ایران برگشت تا در دربار قاجاریه صاحب منصب شود به همین علت دکتر محمود حسابی در مملکت غریب هم تحصیل میکرد و هم از مادر بیمارش که فلج شده بود نگهداری میکرد. این همه مشقات او را فقط قدرتمند کرد. تلاش و همت مثال زدنی او باعث شد تا مرد علم فیزیک ایران شد. اولین بیمارستانی را در ایران تأسیس کرد که در زمان رضاخان پهلوی، کارمندان آن همه با حجاب اسلامی بودند. او مایه افتخار همه ایرانیان است و خدا رحمتش کند.
به بهشتی اعتراض کرد که هر شب میگفتی، حالا امشب چرا؟ گفت: «اگه امشب میگفتم به خاطر اون آقا بود. ولی من که همه وجودم محبت علی(ع) است، چرا باید برای یک نفر بگویم.
آیت الله سید موسی شبیری زنجانی می گوید: « آقای بهجت نقل می کردند: زمانی که آقا شیخ محمود حلی به نجف آمدند ما برای دیدن ایشان خدمتشان رسیدیم و ایشان نیز برای بازدید به خانه ما آمدند، وقتی آیت الله خوئی شنیدندکه آقا شیخ محمود به منزل ما می آیند برای دیدار ایشان تشریف آوردند تا به اصطلاح دید دیگری ( از نظر معنوی ) به ایشان کنند. آقا شیخ محمود یک ساعت تأخیر کردند و آقای خوئی منتظر نشستند تا اینکه تشریف آوردند. آقای خوئی فرمودند: من دلم می خواست مقداری از آقا حسنعلی نخودکی اصفهانی تعریف کنید، تا وقتی ما می خواهیم برای اثبات عالم ماوراء دلیل بیاوریم، تنها از آیات و روایات استفاده نکنیم بلکه از حالات یک شخص هم در این مورد استفاده کنیم.
آقا شیخ محمود فرمودند: آقا شیخ حسنعلی مختصرات داشت ( یعنی مختصری از مطالب و عوالم را داشتند )، و اگر شما به همین کارتان ( تربیت طلاب ) توجه کنید بیشتر می توانید به اسلام خدمت کنید، تازه آقا شیخ حسنعلی مرید یکی از شماها بود. که آقای بهجت می فرمودند: منظورشان آقای بروجردی بود. »
قلبش درد گرفت. پزشکها ریختند توی اتاق و کارها روبهراه شد. یکی از آنها داشت آقا را دلداری میداد. گفت: «چیزی نیست. مطمئن باشید. همه امکانات جور است». آقا گفت: «لازم نیست به من اطمینان و دلداری بدهید. بروید فکری به حال این مردم بکنید».
• کتاب طبیب دلها، ص 289، به نقل از دکتر عارفی
روزهای آخر بود. گفتم: «آقا دارم میروم نماز جمعه بخوانم. حرفی برای مردم ندارید؟». گفت: «به مردم سلام برسانید و بگویید دعا کنید که خدا من را بپذیرد. دعا کنید که خدا من را ببرد». خداحافظی کردم اما دلم نمیآمد این را به مردم بگویم. مانده بودم. نه میتوانستم بگویم و نه میتوانستم نگویم. با احمدآقا برگشتیم پیش آقا. گفتم: «این جور بگوییم مردم خیلی ناراحت میشوند». آقا گفت: «خیلی خوب، اگر میبینید مردم ناراحت میشوند، بگویید انشاءالله خوب شدم و بیرون آمدم، خودم جواب محبتهای شما را میدهم».
• کتاب یادها - 13، ص 278، به نقل از حجت الاسلام والمسلین هاشمی رفسنجانی
بر گرفته از گفتگوی دینی
در منزل کارگری داشتیم که خیلی کاری نبود. لذا یک کارگر بهتر را به جایش استخدام کردیم. بعد از چند روز به ایشان گفتم این خیلی کارگر خوبی است. هنوز صحبتم تمام نشده بود که در پاسخ گفت: اگر با این جمله می خواهید به من بفهمانید که قبلی خوب نبوده این یک غیبت استو من حاضر نیستم بشنوم.
خاطره ای از امام رحمه الله علیه
دیوان امام خمینی
ما هميشه و آن به آن مشمول عنايات حضرت هستيم، همه عالم وجود نه فقط ما. اين نعمتهايي كه خدا براي عامه مخلوقاتش ارزاني داشته، به احترام و عنايات امام زمان(عليه السلام) است. به دعا، لطف و وجود امام زمان(عليه السلام) است؛ چون امام زمان(عليه السلام) روح عالم وجود است. لذا مي فرمايند : لولا الحجةُ لَساخَتِ الأرضُ.
نعمتهاي حضرت لا تُعَدُ و لا تُحْصي است (إن تَعُدوا نعمَتَ اللهِ لا تُحْصوها … )1
كسي قدرت شمارش نعمتهاي الهي را ندارد.
پیامبر اعظم(ص): بهشت زیر پای مادران است.
پیامبر اعظم(ص): هر فرزند نیکوکاری که از روی شفقت به پدر و مادر بنگرد، برای هر نگاهی ثواب یک حج مقبول به او دهند.
امام صادق(ع): خشنودی خداوند در خشنودی پدر و مادر است و خشم او در خشم ایشان است.
امام صادق(ع): فرمانبرداری پدر و مادر، فرمانبرداری خدا و معصیت آنها، معصیت خداست.
امام علی(ع): با پدرانتان نیکی کنید تا پسرانتان با شما نیکی کنند.
پیامبر اعظم(ص): آزردن پدر و مادر، عمر را کوتاه می کند.
پاستور: ای پدر و مادر! من همه چیز خود را به شما مدیون هستم.
رافائیل: یک بوسه مادرم بود که مرا نقّاش کرد.
ناپلئون: خوب و بد رفتار کودکان، همیشه به مادر مربوط است نه پدر.
سقراط: با پدر و مادر چنان رفتار کن که از اولاد خود توقع داری.
ژرژ هربرت: مادر، آهن ربای قلب و ستاره قطبی چشم کودک است.
گرتوی: مادر خوب، شاهکار طبیعت است.
ناپلئون: مادر با دستی گهواره و با دستی عالم را تکان می دهد.
ادیسون: دنیا هر چه دارد از من است، و من هر چه دارم از مادر.
سقراط: اقبال فرزندان در نگاه داشتن دل پدران باشد. هیچ کس درجه خیرات کس دیگر را عالی تر از مرتبه خود نخواهد، مگر پدر که مرتبه فرزند را از خود عالی تر خواهد.
افلاطون: بدترین فرزندان آن بود که مطیع پدر نشود.
ناپلئون: آینده کودکان، بسته به تربیت مادران است.
ژرژ هربرت: یک مادر خوب به صد استاد و آموزگار، برتری دارد.
اسمایلز: هروقت مادر فاسد شد، نسل فاسد می گردد.
تولستوی: مادر، مایه زندگی است.
ابراهام لینکلن: خود را بر آنچه هستم و امیدوارم بشوم، مدیون مادرم می دانم.
شوبر: هیچ زنی به جز مادر در زندگی پیدا نمی شود که عشق و جوانی و آمال و آرزوهای خود را مفت و مسلّم در اختیار کسی بگذارد.
گوته: هیچ چیز به قدر دیدن یک مادر با بچه اش روح پرور نیست، و هیچ چیز حس احترام و تقدیس ما را به اندازه مادری که کودکانش او را احاطه کرده باشند، بیدار نمی کند.
ادیسون: تنها چیزی که موجب موفقیتم می گردید، آموزش ها و شیوه تربیت مادرم بود.
ادگار آلن پو: آن گاه که فرشتگان در آسمان ها، سر در گوش یکدیگر نهاده و نجواگرانه نغمه های پرشور عشق را سر می دهند، هرگز نمی توانند کلمه ای آسمانی تر از مادر بیابند.
آناتول فرانس: مادر، جلوه حقیقت، و خشنودی او همانند خشنودی خداوند است؛ خداوند را باید همواره خشنود نگاه داشت.
امام رضا(ع) به خواب من آمده و فرمودند: کتیبه شیخ بهایی، به در خانه ما زده نشود، خانه ما هیچ گاه به روی کسی بسته نمیشود و هر کس بخواهد میتواند بیاید.
عالم بزرگ، شیخ بهایی(قدس سره) که مزارش در صحن آزادی آستان مقدس و ملکوتی حضرت علی بن موسی الرضا(ع) قرار دارد، یکی از شخصیت های برجسته تاریخ اسلام است. ایشان به جز آن که در علوم دینی به درجه اجتهاد رسیده و مرجع تقلید زمان خود بوده اند، در بسیاری از علوم دیگر از جمله طراحی و معماری ساختمان نیز مهارت داشتهاند، چنان که حرم مطهر امام رضا(ع) را ایشان طراحی کردهاند و خود در ساخت آن نظارت کامل داشتهاند. در زیر داستانی از کتاب دلشدگان، نوشته محمد لک علی آبادی پیرامون چگونگی ساخت حرم مطهر رضوی را از نظر میگذرانید.
ایشان در این کتاب آوردهاند که، در مورد نقشه و ساخت حرم مطهر و ملکوتی امام علی بن موسی الرضا(ع) توسط شیخ بهایی(قدس سره) یکی از مسئولین آستان قدس رضوی تعریف میکرد: شیخ بهایی پس از طراحی حرم، در هنگام ساخت آن، خود بر کلیه امور نظارت داشتهاند و تمام مراحل ساخت حرم نیز تحت نظارت و کنترل ایشان انجام میشده است. قبل از آن که ساخت حرم به اتمام برسد، برای جناب شیخ سفر مهمی پیش میآید
«طلبه چون علم دین می خواند، پس باید با صاحبان دین که خدا و اهل بیت علیهم السلام هستند.بیشتر از همه در ارتباط باشد و اگر محتاج چیزی بود از آنها درخواست کند، لذا یک طلبه باید از کسی درخواست پول و کمک نکند و سعی کند که هر گاه به چیزی احتیاج داشت دو رکعت نماز امام زمان (ارواحنا فداه) بخواند و از خداوند طلب کمک کند ان شاء الله مشکل حل خواهد شد.
حضرت آیت الله مجتهدی می فرمایند: یادم می آید در اوائل طلبگی که بودیم شخصی بود به نام آقای حسن چیت ساز که ما را این گونه نصیحت می کرد، و می فرمود: شما به هر کجا بروید چه خوب باشید و چه بد، یک عده مرید پیدا خواهید کرد.
متاع کفر و دین بی مشتری نیست گروهی این گروهی آن پسندند
پس حالا که چنین است طلبه خوبی باشید تا بر افراد خوب جامعه بیفزاییم.»
استاد معظم حجه السلام والمسلمین ((عبدالقاسم شوشتری)) امام جمعه محترم شاهین شهر زمانی که در شهر درود تشریف داشتند می فرمودندکه:
حاج آقای بهلول چند سال قبل همراه یکی از دوستانش قرار بودبه یکی از روستاهای دوردست برود.این روستا فقط یک ماشین شخصی داشته که هر روز سر ساعت مقرر کسانی را که قصد مسافرت به آن روستا را داشته اند می برد.فاصله این روستا تا شهر حدودا ده ساعت بود اما موقع حرکت ماشین برای بهلول مشکلی پیش می آید و نمی تواند در آن ساعت همراه دوستش به آن روستا برود لذا به رفیقش می فرماید شما بروید من فردا که روز عاشورا است خواهم آمد دوست ایشان به سمت روستا حرکت می کند بعد از ساعتها به روستا می رسد مبیند تمام مردم به مسجد رفته اند پس از حضور در مسجد در می یابد که شیخ بهلول بالای منبر است ومشغول مصیبت است.با کمال تعجب از مردم می پرسد که شیخ رسیده است ؟ مردم می گویند که الان چندین ساعت است که شیخ در روستا است و منبر ایشان یک ساعت است که شروع شده است .بعدا که می خواهد از خود ایشان سوال کندشیخ امتناع می ورزد و او را امر به سکوت می کند.
1-. با خلق خدا مهربان باش.
2-. ازسخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد برحذرباش. خلاف مگو، گرچه به مطایبت باشد.
3-. از قسم خوردن هم اگر چه به راست، احتراز کن.
4-. چه ایستادهاى دست افتادهگیر و تا مىتوانى نماز را در اول وقت بهجاى آر.
انسان بیدار همواره کشیک نفس مىکشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را مىپاید و دار هستى را کارخانهاى بزرگ مىیابد که با عمّال بىشمار «و ما یعلم جنود ربک الا هو» مدثر/31، دست هم گرفته در کارند تا انسان بسازند و از عالمى تحویل به عالم دیگر دهند و مىگوید که مروت نباشد که کفران شود و جبران نشود. از شاه اولیا امیرالمومنین على علیهالسلام سؤال کردند که وجود چیست؟ فرمود: به غیر وجود چیست؟ اما در باب شیوه پسندیده سکوت، حق است که: هر که را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند هر که خاموش شد، گویا شد. هر که چشم سر بست، بینا شد. هر که مراقب است، سرور است. چه اینکه، کلید نیکبختى در مشت اوست و نگین پیروزى در انگشت او. قیامت با توست نه در آخر طول زمانى. رسولاللّه صلىاللّهعلیهوآلهوسلم به قیس بن عاصم فرمود: «ان مع الدنیا آخره» بحارالانوار، 68/171. در روز، مشغله و آمد و شد و اسباب انصراف انسان بسیار زیاد است، بخلاف شب که هنگام آرامش قوله سبحانه: «انا سنلقى علیک قولا ثقیلا - ان ناشئه اللیل هى اشد و طئا و اقوم قیلا - ان لک فى النهار سبحاً طویلا» مزمل، 5/6/7. لذا اذکار و اوراد و خلوت را در شب تأثیرى خاص است که در روز نیست، به خصوص در ثلث آخر لیل. اهلاللّه گفتند که هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقى درجات و مقامات معنوى کلمه طیبه «لاالهالااللّه» ندارد. از این روى رسول خدا صلىاللّهعلیهوآلهوسلم فرمود: در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود جز گواهى دادن به «لاالهالااللّه» که آنرا در ترازو ننهند، چه اگر در ترازو رود، آسمانها و زمینهاى هفتگانه با وى برابرى نکنند. کنایه از این که ثواب این کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچچیز همسنگ او نگردد.
حسن بن محمد بن ابوبكر بن ابوالقاسم دمشقي همداني معروف به سكاكيني، از اكابر علماي اماميه در قرن هشتم هجري ميباشد. سكاكيني در چندين علم متبحّر و استاد بود. موافق
آنچه از رياض العلماء نقل شده است. به واسطه تهمت و مفتريات مشهودي كه به وي نسبت دادند، قاضي شرفالدين مالكي، به واجب القتل بودن او حكم داد. سرانجام وي را در سوق الخيل دمشق به شهادت رساندند.تاریخ شهادت این عالم فرزانه11 جمادي الاول 1433 هجری می باشد.
علمای بسیاری برای حفظ اسلام ودفاع از اسلام شهید شدند من وتو برای حفظ اسلام چه کردیم؟!!!
يادي از استاد
استاد مطهري مي گويد: «از استاد خودم، عالم جليل القدر، مرحوم آقاي حاج ميرزا علي آقا شيرازي ـ اعلي الله مقامه ـ که از بزرگ ترين مرداني بود که من در عمر خود ديده ام و به راستي نمونه اي از زهاد و عباد و اهل يقين و يادگاري از سلف صالح بود که در تاريخ خوانده ايم، جريان خوابي را به خاطر دارم که نقل آن بي فايده نيست… .
ايشان يک روز ضمن درس، در حالي که دانه هاي اشکشان بر روي محاسن سفيدشان مي چکيد، اين خواب را نقل کردند. فرمودند: در خواب ديدم مرگم فرا رسيده است. مردن را همان طوري که براي ما توصيف شده است، در خواب يافتم؛ خويشتن را جدا از بدنم مي ديدم و ملاحظه مي کردم که بدن مرا به قبرستان براي دفن حمل مي کنند. مرا به گورستان بردند و دفن کردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران که چه بر سر من خواهد آمد؟
ناگاه سگ سفيدي