شاید کسی را فراموش کرده ایم!
﴿ أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴾
شاید کسی را فراموش کرده ایم!
مادر را دیدهای که چه سان از فرزند نوخاستهاش چشم بر نمیدارد و هر جا که او گامهای سست و لرزانش را میگذارد، بیاختیار یک گام از او جلوتر میدود؟ کودک را دیدهای -کودک تازه متولد شده را-که هنوز هیچ پناهگاهی نمیشناسد، چه سخت میگرید و بیتابی میکند و در پس او مادر و پدرند که از بی قراری کودک بیتابند؟ هر روز و هر شب از برای لحظهای به خواب رفتن نوزاد چشم بر روی چشم نمیگذارند و سرانجام این خستگی است که پلک های سنگینشان را به هم میدوزد و دوباره با شنیدن آهنگ گریهی نوزاد به جدال با خواب در میافتند. به راستی این چه حسی است که اینچنین سختی و دشواری زندگی را بر پدر و مادر شیرین و خوشایند میسازد؟ این کدامین حلقه از سلسله جنبان محبت است که اینگونه بر گرداگرد کودکی میپیچد و او را فصل مشترکی میکند از عاطفه ی زوجی بر ثمره ی وجودیشان؟ مگر میشود که روزی بگذرد و پدر با دیدن کودکی که دست در دستان والدینش دارد، یاد فرزندش نیفتد یا مادر اگر چیزی برای کام خود خواسته، قبلاً آن را برای کودکش نخواسته باشد؟!
صفحات: 1· 2