عوض شدن سرنوشت
رسول خدا(ص) فرمودند:
صدقه به موقع و نيكوكارى و نيكى با پدر و مادر و پيوستگى خويشاوند،
- بدبختى را به خوشبختى مبدل كند
- و عمر را افزايش دهد
- و از مرگهاى بد جلوگيرى كند.
نهج الفصاحه، ۱۸۶۹
رسول خدا(ص) فرمودند:
صدقه به موقع و نيكوكارى و نيكى با پدر و مادر و پيوستگى خويشاوند،
- بدبختى را به خوشبختى مبدل كند
- و عمر را افزايش دهد
- و از مرگهاى بد جلوگيرى كند.
نهج الفصاحه، ۱۸۶۹
روزي عايشه بر فاطمه وارد شد، در حالي كه آن حضرت براي حسن و حسين با آرد و شير و روغن در ديگي غذاي حريره درست مي كرد. ديگ بر روي اجاق و آتش مي جوشيد و بالا مي آمد و فاطمه آن را با دست خود هم مي زد.
عايشه با اضطراب و نگراني از نزد او بيرون آمده ، نزد پدرش ابوبكر رفت و گفت : اي پدر! من از فاطمه چيز شگفت آوري ديدم ، و آن اين كه دست به درون ديگي كه بر روي آتش مي جوشيد برده ، آن را به هم مي زد.
گفت : دختركم ! اين را پنهان كن كه كار مهمي است .
اين خبر به گوش پيامبر اكرم () رسيد، بر بالاي منبر رفت و حمد و سپاس الهي را به جاي آورد، سپس فرمود:
همانا مردم ديدن ديگ و آتش را بزرگ شمرده و تعجب مي كنند. سوگند به آن كسي كه مرا به پيامبري برگزيد، و به رسالت انتخاب فرمود، همانا خداي عزوجل آتش را بر گوشت و خون و موي رگ و پيوند فاطمه حرام كرده است ، فرزندان و شيعيان او را از آتش دور نمود، برخي از فرزندان فاطمه داراي رتبه مقامي هستند كه آتش و خورشيد و ماه از آنها فرمان برداري كرده در پيش رويش جنيان شمشير زده ، پيامبران به پيمان و عهد خود درباره او وفا مي كنند زمين گنجينه هاي خودش را تسليم او نموده ، آسمان بركاتش را بر او نازل مي كند.
واي ، واي ، به حال كسي كه در فضيلت و برتري فاطمه شك و ترديد به خود راه دهد، و لعنت و نفرين خدا بر كسي كه شوهر او، علي بن ابي طالب را دشمن داشته به امامت فرزندان او راضي نباشد. همانا فاطمه ، خود داراي جايگاهي است و شيعيانش نيز بهترين جايگاهها را خواهند داشت . همانا فاطمه پيش از من دعا مي كند و شفاعت مي نمايد و شفاعتش مي نمايد و شفاعتش علي رغم ميل كساني كه با او مخالفت مي كنند، پذيرفته مي شود
فاطمه زهرا شادماني دل پيامبر، ص 152.http://www.ghadeer.org
امام عليه السّلام (در پند و اندرز) فرموده است
1- مرد (آدمى) در دنيا نشانه اى است كه مرگها (سببهاى مرگ) در آن تير مى اندازند، و چپاول شده اى است كه بلاها و دردها بآن مى شتابند، و با هر آشاميدنش گلو گرفتنى و در هر لقمه اش اندوهها است (هر لذّت و خوشى با اندوهى است) 2- و بنده به نعمتى نمى رسد مگر به جدائى از نعمت ديگرى، و رو نمى آورد به روزى از زندگيش مگر به جدائى روز ديگر از مدّت (زندگانى) خود (كه برايش مقدّر گشته) 3- پس ما ياوران مرگيم (كه هر روزى بآن نزديك مى شويم و بهر نفس گامى به سويش پيش مى نهيم) و جانهاى ما نشانه تباهى ها است، پس از كجا ببقاء و هستى اميدوار باشيم در حاليكه اين شب و روز بچيزى شرافت و بزرگى ندادند مگر آنكه بشتاب باز گشتند در ويرانى آنچه ساخته و پراكندگى آنچه گرد آورده بودند (آرى دلبستگى باين زندگانى شايسته نيست چون هر شب و روزى مى بينيم جمعى مرده مقام و بزرگواريشان از بين رفته ثروت و دارائيشان پراكنده مى گردد).
( ترجمه وشرح نهج البلاغه(فيض الاسلام)، ج 6 ص 1174)
عقل چیزی است که خدای رحمان به وسیله ی آن پرستش شود و بهشت با آن بدست آید.
پرسیدند: پس آن چه معاویه داشت چه بود؟
جواب دادند: نیرنگ و شیطنت است.
به عقل شبیه است، ولی عقل نیست.
در کتاب دارالسلام روایت است که :خبر داد مرا عالم صالح تقی ، میرزا محمد باقر سلماسی ، خلف صاحب مقاماتعالیه و مراتب سامیه آخوند ملا زین العابدین سلماسی که جناب میرزا محمد علی قزوینی مردی بود زاهد و عابد و ثقه. و او را میل مفرطی بود به علم جفر و حروف و به جهت تحصیل آن سفرها کرده و به بلاد ها رفته و میان او و والد (ره) صداقتی بود .پس آمد به سامره در آن اوقات که مشغول تعمیر و ساختن عمارت مشهد و قلعه عسکریین (ع) بودیم.
صفحات: 1· 2
﴿ أَلَمْ یأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکرِ اللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لَا یکونُوا کالَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَیهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَکثِیرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ ﴾
شاید کسی را فراموش کرده ایم!
مادر را دیدهای که چه سان از فرزند نوخاستهاش چشم بر نمیدارد و هر جا که او گامهای سست و لرزانش را میگذارد، بیاختیار یک گام از او جلوتر میدود؟ کودک را دیدهای -کودک تازه متولد شده را-که هنوز هیچ پناهگاهی نمیشناسد، چه سخت میگرید و بیتابی میکند و در پس او مادر و پدرند که از بی قراری کودک بیتابند؟ هر روز و هر شب از برای لحظهای به خواب رفتن نوزاد چشم بر روی چشم نمیگذارند و سرانجام این خستگی است که پلک های سنگینشان را به هم میدوزد و دوباره با شنیدن آهنگ گریهی نوزاد به جدال با خواب در میافتند. به راستی این چه حسی است که اینچنین سختی و دشواری زندگی را بر پدر و مادر شیرین و خوشایند میسازد؟ این کدامین حلقه از سلسله جنبان محبت است که اینگونه بر گرداگرد کودکی میپیچد و او را فصل مشترکی میکند از عاطفه ی زوجی بر ثمره ی وجودیشان؟ مگر میشود که روزی بگذرد و پدر با دیدن کودکی که دست در دستان والدینش دارد، یاد فرزندش نیفتد یا مادر اگر چیزی برای کام خود خواسته، قبلاً آن را برای کودکش نخواسته باشد؟!
صفحات: 1· 2
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِن دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَـکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یشْکرُونَ ﴾
زندگان همیشه مرده
و آنگاه که خود را مالک خود انگاشتند و فراموش کردند مخلوق بودن خود را و اینکه صاحب دارند و خالق و آن هنگام که توانگران خود را صاحب حیات و بقای خود دانستند و تهیدستان نیز خیال کردند که اگر هم چون توانگران به خود اتکا کنند، میتوانند از چنگال بیماری مهلک نجات یابند، همه از شهر جهت فرار از بیماری و مرگ گریختند و آن زمان خداوند فراموش شد. آنان از یاد بردند که مملوکاند و مخلوق. به ناگاه عذابی بس عظیمتر، همگان را به خواب ابدی فرو برد؛ خوابی برخاسته از غفلت و فراموشی پروردگار.
… سالها از مرگ غافلین گذشت. آن مردمان که هزاران نفر بودند، بدنهایشان پوسید و تودهی استخوانهایشان در خارج از شهر، گوشهای جمع شد و تپّه ای استخوانی سالها نماد عبرتی بود برای آیندگان.
صفحات: 1· 2
من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بود. رسول الله از جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ. آن طور که تنشان تن هم را لمس کند. در گوشش گفته بود:«من برادر تو ام»، «اَنَا اَخُوک» گفته بود فکر می کنی من کی ام؟ فکر می کنی پادشاهم؟ نه! من آن سلطان که خیال می کنی نیستم. «من اصلاً پادشاه نیستم» «لَیسَ بمَلک» من محمدم. پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آن آمده ای. «من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می دوشید.» حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایه ی صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانه ی او و گفته بود: «آسان بگیر، من برادرتم.» مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید: «عجب برادری دارم»
صفحات: 1· 2
براى رسیدن به اخلاص، باید در بینش و اعتقاد و باورهاى دینى دقت کرد. نوع بینش در نیّت انسان مؤثّر است.
اگر باور داشته باشیم که:
انسان، برترین مخلوقات و جانشین خدا در زمین و عصاره هستى و هدف آفرینش است،
طرف حساب ما در اعمالمان خداست، اوست که پاداش مىدهد و حتّى کارهاى جزئى را در صورت نیّت پاک، اجرى بزرگ مىدهد،
هیچ کار کوچک و بزرگى در حساب خدا گم نمىشود و انسان در دنیا و آخرت، نتیجه اعمال خود را خواهد دید،
خداوند، کارهاى فاسد و عیوب ما را مىپوشاند و خوبىهاى ما را آشکار مىسازد،
ارزش و قیمت انسان، «بهشت» است و انسان غیر از بهشت، خود را به هر که بفروشد، ضرر کرده است، و بد تجارتى است که انسان، «دنیا» را بهاى خود قرار دهد.(29)
مشترى اعمال انسان خداوند است و در عبادات، انسان با خدا معامله مىکند و با او طرف حساب است،
هر چه داریم از خداست، او «ولىّ نعمت» و صاحب اختیار و پروردگار مهربان ماست،
انسان در یک دل، محبّت دو امر متضادّ را نمىتواند داشته باشد،(30) یا خدا دوستى یا دنیاطلبى، یا عشق به اللَّه یا عشق به دنیا،
دنیا، شکوفهاى زودگذر است، غنچهاى است که براى کسى باز نشده و به کسى وفا نکرده است، و خداوند، دنیا را کالاى غرور و متاعى اندک به حساب آورده است،
در قیامت، همه واسطهها و شفیعها از کار مىافتند، تنها خلوص و عمل صالح و عبادات همراه با تقوا و اخلاص، سود مىبخشد و در آن روز، هر کس به فکر خود است واز این وآن که در دنیا به محبّتهایشان دل مىبندیم، کارى ساخته نیست و هر فردى نتیجه کار خود را مىبیند ومحصول خویش را درو مىکند،
ریاکاران، اگر در دنیا هم مردم را فریب دهند، ولى در آخرت رسوا خواهند شد و اعمال خود را بر باد رفته و تباه خواهند دید.
آرى، اگر این باورها را در دل داشته باشیم، به خلوص نزدیکتر مىشویم و کمتر براى غیر خدا کار مىکنیم ونظر و پسند مردم، براى ما مهمّ نخواهد بود. محرّک و انگیزه قوىتر ما، این خواهد شد که خدا مىخواهد و خدا مىپسندد و خدا پاداش مىدهد.
اگر ما خدا را نمىبینیم، او که ما را مىبیند.
اگر عذابى هم در کار نباشد، بخاطر نعمتهاى او، باید شکرگزار باشیم و خالصانه عبادت کنیم و از نافرمانى بپرهیزیم. عالم، محضر خداست، در محضر خدا نباید گناه کرد.
جهان، سفره گسترده نعمتهاى الهى براى ماست، رو به دیگران کردن و ریا و تظاهر نمودن، ناسپاسى در برابر خداى رحمان و نعمتهاى بى پایان اوست. عبادت را، حتّى نه براى رسیدن به بهشت یا ترس از جهنم، بلکه بخاطر آنکه خداوند، شایسته پرستش است، باید انجام داد، و اینگونه پرستش، «عبادت آزادگان» است که امیرالمؤمنین، خدا را اینگونه عبادت مىکرده است.
کسى به مقام اخلاص مىرسد که به مرحله یقین رسیده باشد. و به تعبیر حضرت على علیه السلام اخلاص، میوه یقین است:
«الاخلاص ثمرة الیقین»(31)
اگر یقین داشته باشیم که در محضر خدائیم و او همه کارهاى ما را مىبیند و از نیّتهاى قلبى ما آگاه است و هر گونه عزّت و ذلّت به دست اوست، و رضاى او در مقابل دنیاى زودگذر، ارزش بیشترى دارد، … بیشتر و سریعتر به اخلاص مىرسیم و دیگر از دیگران، توقّع تعریف و ستایش و چشمداشت تقدیر و تشکّر نداریم.
آن گونه که خانواده امیرالمؤمنین، به خاطر خدا سه روز، افطار خود را به یتیم و اسیر و مسکین بخشیدند، بى آنکه امید سپاس و توقّع تشکّر داشته باشند،(32) خداوند هم به پاس انفاق و اطعام مخلصانه آنان، سوره «هل اتى …» را نازل کرد و از آن اهلبیت، تجلیل نمود.
انسان مخلص، در راه انجام وظیفه، با تعریف یا انتقاد مردم، کند یا تند نمىشود.
بى توجهى مردم، او را دلسرد و پشیمان از کار نیک نمىسازد.
هر کار را بخاطر اداى تکلیف شرعى انجام مىهد،
به خاطر نظر این و آن، برنامههایش را متفاوت نمىسازد.
مال و مقام، مانع او از اجراى فرمان خدا نمىشود، ظاهر و باطنش یکى است.
در راه خدا و دین، ملامتها و بىمهرىها را تحمّل مىکند.
از تعصّب و خودخواهى به دور است،
به کارهاى اشتباه، اصرار نمىکند و ادامه نمىدهد.
مطیع «تکلیف» است، نه مجرى دلخواه خود یا پسند مردم!
29) لبئس المتجرأن ترى الدنیا لنفسک ثمناً (نهجالبلاغه، خطبه 32).
30) سوره احزاب، آیه 4.
31) فهرست غررالحکم، واژه اخلاص.
32) سوره انسان، آیه 9 .
مسجد بهترين مكان براي تبليغ است. امام صادق عليه السلام به ابان بن تغلب فرمود: «اجلس في المسجد وافت الناس ; در مسجد بنشين و براي مردم فتوا بده.»
مبلغ بايد سخنانش را در زماني بگويد كه شرايط فراهم باشد وگرنه به نتيجه نخواهد رسيد. علي عليه السلام فرمودند: «مجتني الثمرة لغير وقت انياعها كالزارع بغير ارضه; كسي كه ميوه را قبل از رسيدنش بچيند، مانند كسي است كه در زمين شخص ديگري كشت كرده است.» كه چون نمي تواند در آن محل بماند و به زراعت رسيدگي كند، از كشت خود بهره اي نخواهد برد.
امام جعفر صادق دربارۀ حديث « مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقيانِ بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْتَغيان » مي فرمايند: « عَليٌ وَ فاطِمَةٌ (ع) بَحْرانِ مِنَ الْعِلْمِ عَميقانِ لا يَبغي اَحَدُهُما عَلي صاحِبِهِ » و درمورد اين قسمت : « يَخْرُجُ مِنْهُمُا اللُّؤلؤُ وَ الْمَرْجانُ » مي فرمايند: « الحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ (ع) » .
امام صادق (ع) در تفسير آيۀ شريفۀ « دو دريا را در كنار هم قرار داد در حالي كه با هم تماس دارند و ميان آن دو برزخی است كه يكی بر ديگری غلبه نمی كند » فرمود:« علی و فاطمه دو دريای ژرف و لبريز از دانش هستند كه يكی بر ديگری طغيان نمی كند . « از آن دو دريا دُرّ و مرجان خارج می شود» يعني امام حسين و امام حسن
تفسير برهان، 4/ 266
اى دنيا از من دور شو! مهارت بر پشت تو نهاده، و از چنگالهاى تورهايى يافتم، از دامهاى تو نجات يافته، و از لغزشگاههايت دورى گزيدهام. كجايند بزرگانى كه به بازيچههاى خود فريبشان دادهاى؟
كجايند امتهايى كه با زر و زيورت آنها را فريفتى؟ كه اكنون در گورها گرفتارند! و درون لحدها پنهان شدهاند:
اى دنيا به خدا سوگند! اگر شخصى ديدنى بودى، و قالب حس كردنى داشتى، حدود خدا را بر تو جارى مىكردم، به جهت بندگانى كه آنها را با آرزوهايت فريب دادى، و ملتهايى كه آنها را بههلاكت افكندى، و قدرتمندانى كه آنها را تسليم نابودى كردى، و هدف انواع بلاها قراردادى كه ديگر راه پس و پيش نداشتند، اما هيهات! كسى كه در لغزشگاه تو قدم گذارد سقوط كرد، و آنكس كه بر امواج تو سوار شد غرق گرديد، كسى كه از دامهاى تو دورى جست پيروز شد و آن كس كه از تو به سلامت گذشت نگران نيست كه جايگاهش تنگ است، زيرا دنيا در پيش او چونان روزى است كه گذشت.
از برابر ديدگانم دورشو، سوگند به خدا، رام تو نگردم كه خوارم سازى، و مهارم را بهدست تو ندهم كه هر كجا خواهى مرا بكشانى،
به خدا سوگند، سوگندى كه تنها اراده خدا در آن است، چنان نفس خود را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان هرگاه كه بيابم، و به نمك به جاى خورشت قناعت كند، و آنقدر از چشمها اشك ريزم كه چونان چشمهاى خشك درآيد، و اشك چشم پايان پذيرد.
آيا سزاوار است كه چرندگان فراوان بخورند و راحت بخوابند، و گله گوسفندان پس از چرا كردن به آغل رو كنند، و على نيز از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟
چشمش روشن باد! كه پس از ساليان دراز، چهار پايان رها شده، و گلههاى گوسفندان را الگو قرار دهد!! خوشابحال آنكس كه مسئووليتهاى واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده، و در راه خدا هرگونه سختى و تلخى را به جان خريده، و به شب زنده دارى پرداخته، و اگر خواب بر او چيره شود بر روى زمين خوابيده، و كف دست را بالين قرار داده است، در گروهى كه ترس از معاد خواب را از چشمانشان ربوده، و پهلو از بسترها گرفته، و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت است، با استغفار طولانى گناهان را زدودهاند.(1)
آنان حزب خداوندند، و همانا حزب خدا رستگار است(2)
1- كتاب امالى صدوق مجلس 90 - و - شرح ابن ابى الحديد ج 11 ص 207
2 - آيه 22 سوره مجادله
امام باقر عليه السلام فرمودند :
تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِي وَجهِ أَخِيهِ حَسَنَةٌ وَصَرفُ القَذَى عَنهُ حَسَنَةٌ وَمَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِن إِدخَالِ السُّرُورِ عَلَى المُؤمِنِ
لبخند مردى بر صورت برادر مؤمنش و بر طرف كردن گرفتارى و مشكل از او ، كار نيكويى است و بعد فرمود محبوب ترين چيز نزد خداى متعال ادخال سرور در قلب مؤمن وارد است .
(الكافي ج2 ص188)
پيامبر اكرم(ص) درباره حضرت آدم (ع) و توسّل او چنين فرمود : خداوند متعال به آدم(ع) خطاب فرمود :
« يا آدم ! هؤلاء صفوتي . . . فإذا كان لك لي حاجة فبهولاء توسّل » ؛
« اي آدم ! ( اهل بيت پيامبر(ص) ) برگزيدگان من هستند . . . هر وقت حاجتي داشتي اينها را واسطه قرار بده. »
پيامبر خدا(ص) در ادامه فرمود : « نحن سفينة النجاة ، و من تعلّق بها نجا و من حاد عنها هلك . فمن كان له إلي الله حاجة فليسألنا أهل البيت » ؛
« ما كشتي نجات هستيم ، هر كس سوار اين كشتي شود نجات خواهد يافت و هركس سرپيچي نمايد، هلاك خواهد شد. هر كسي حاجتي به سوي خداوند دارد بايد ما اهل بيت را واسطه قرار دهد.»
فرائدالسمطين : ج 1 ، ص 36 ، حديث 1
قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! أَوْصِنِي!
قَالَ: أُوصِيكَ بِتِسْعَةِ أَشْيَآءَ، فَإنَّهَا وَصِيَّتِي لِمُرِيدِي الطَّرِيقِ إلَي اللَهِ تَعَالَي، وَ اللَهَ أَسْأَلُ أَنْ يُوَفِّقَكَ لاِسْتِعْمَالِهِ.
ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِي رِيَاضَةِ النَّفْسِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِي الْحِلْمِ، وَ ثَلاَثَةٌ مِنْهَا فِي الْعِلْمِ. فَاحْفَظْهَا، وَ إيَّاكَ وَ التَّهَاوُنَ بِهَا!
قَالَ عُِنْوَانٌ: فَفَرَّغْتُ قَلْبِي لَهُ.
«گفتم: اي أباعبدالله! به من سفارش و توصيهاي فرما!
گفت: من تو را به نُه چيز وصيّت و سفارش مينمايم؛ زيرا كه آنها سفارش و وصيّت من است به اراده كنندگان و پويندگان راه خداوند تعالي. و از خداوند مسألت مينمايم تا ترا در عمل به آنها توفيق مرحمت فرمايد.
سه تا از آن نُه امر دربارة تربيت و تأديب نفس است، و سه تا از آنها در بارة حلم و بردباري است، و سه تا از آنها دربارة علم و دانش است. پس اي عنوان آنها را به خاطرت بسپار، و مبادا در عمل به آنها از تو سستي و تكاهل سر زند!
عنوان گفت: من دلم و انديشهام را فارغ و خالي نمودم تا آنچه را كه حضرت ميفرمايد بگيرم و اخذ كنم و بدان عمل نمايم.»
فَقَالَ: أَمَّا اللَوَاتِي فِي الرِّيَاضَةِ: فَإيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لاَ تَشْتَهِيهِ، فَإنَّهُ يُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ؛ وَ لاَ تَأْكُلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ؛ وَ إذَا أَكَلْتَ فَكُلْ حَلاَلاً وَ سَمِّ اللَهَ وَ اذْكُرْ حَدِيثَ الرَّسُولِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ:
مَا مَلاَ ءَادَمِيٌّ وِعَآءًا شَرًّا مِنْ بَطْنِهِ؛ فَإنْ كَانَ وَ لاَبُدَّ فَثُلْثٌ لِطَعَامِهِ وَ ثُلْثٌ لِشَرَابِهِ وَ ثُلْثٌ لِنَفَسِهِ.
«پس حضرت فرمود: امّا آن چيزهائي كه راجع به تأديب نفس است آنكه: مبادا چيزي را بخوري كه بدان اشتها نداري، چرا كه در انسان ايجاد حماقت و ناداني ميكند؛ و چيزي مخور مگر آنگاه كه گرسنه باشي؛ و چون خواستي چيزي بخوري از حلال بخور و نام خدا را ببر و به خاطر آور حديث رسول اكرم صلّي الله عليه و آله را كه فرمود:
هيچوقت آدمي ظرفي را بدتر از شكمش پر نكرده است. بناءً عليهذا اگر بقدري گرسنه شد كه ناچار از تناول غذا گرديد، پس به مقدار ثُلث شكم خود را براي طعامش بگذارد، و ثلث آنرا براي آبش، و ثلث آنرا براي نفَسش.»
وَ أَمَّا اللَوَاتِي فِي الْحِلْمِ: فَمَنْ قَالَ لَكَ: إنْ قُلْتَ وَاحِدَةً سَمِعْتَ عَشْرًا فَقُلْ: إنْ قُلْتَ عَشْرًا لَمْ تَسْمَعْ وَاحِدَةً!
وَ مَنْ شَتَمَكَ فَقُلْ لَهُ: إنْ كُنْتَ صَادِقًا فِيمَا تَقُولُ فَأَسْأَلُ اللَهَ أَنْ يَغْفِرَلِي؛ وَ إنْ كُنْتَ كَاذِبًا فِيمَا تَقُولُ فَاللَهَ أَسْأَلُ أَنْ يَغْفِرَ لَكَ.
وَ مَنْ وَعَدَكَ بِالْخَنَي فَعِدْهُ بِالنَّصِيحَةِ وَ الرَّعَآءِ.
«و امّا آن سه چيزي كه راجع به بردباري و صبر است: پس كسيكه به تو بگويد: اگر يك كلمه بگوئي ده تا ميشنوي به او بگو: اگر ده كلمه بگوئي يكي هم نميشنوي!
و كسيكه ترا شتم و سبّ كند و ناسزا گويد، به وي بگو: اگر در آنچه ميگوئي راست ميگوئي، من از خدا ميخواهم تا از من درگذرد؛ و اگر در آنچه ميگوئي دروغ ميگوئي، پس من از خدا ميخواهم تا از تو درگذرد.
و اگر كسي تو را بيم دهد كه به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت، تو او را مژده بده كه من دربارة تو خيرخواه ميباشم و مراعات تو را مينمايم.»
وَ أَمَّا اللَوَاتِي فِي الْعِلْمِ: فَاسْأَلِ الْعُلَمَآءَ مَا جَهِلْتَ، وَ إيَّاكَ أَنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتًا وَ تَجْرِبَةً؛ وَ إيَّاكَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِكَ شَيْئًا، وَ خُذْ بِالاِحْتِياطِ فِي جَمِيعِ مَا تَجِدُ إلَيْهِ سَبِيلاً؛ وَ اهْرُبْ مِنَ الْفُتْيَا هَرَبَكَ مِنَ الاْسَدِ، وَ لاَ تَجْعَلْ رَقَبَتَكَ لِلنَّاسِ جِسْرًا!
قُمْ عَنِّي يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! فَقَدْ نَصَحْتُ لَكَ؛ وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَيَّ وِرْدِي؛ فَإنِّي امْرُؤٌ ضَنِينٌ بِنَفْسِي. وَ السَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي.
«و امّا آن سه چيزي كه راجع به علم است: پس، از علماء بپرس آنچه را كه نميداني؛ و مبادا چيزي را از آنها بپرسي تا ايشان را به لغزش افكني و براي آزمايش و امتحان بپرسي. و مبادا كه از روي رأي خودت به كاري دست زني؛ و در جميع اموري كه راهي به احتياط و محافظت از وقوع در خلافِ امر داري احتياط را پيشة خود ساز. و از فتوي دادن بپرهيز همانطور كه از شير درنده فرار ميكني؛ و گردن خود را جِسر و پل عبور براي مردم قرار نده.
اي پدر بندة خدا (أبا عبدالله) ديگر برخيز از نزد من! چرا كه تحقيقاً براي تو خير خواهي كردم؛ و ذِكر و وِرد مرا بر من فاسد مكن، زيرا كه من مردي هستم كه روي گذشت عمر و ساعات زندگي حساب دارم، و نگرانم از آنكه مقداري از آن بيهوده تلف شود. و تمام مراتب سلام و سلامت خداوند براي آن كسي باد كه از هدايت پيروي ميكند، و متابعت از پيمودن طريق مستقيم مينمايد
پيامبر صلى الله عليه و آله:
إِنَّ رَجُلاً أَتى سَيِّدَنا رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله فَقالَ: يا رَسولَ اللّه عَلِّمنى خُلقا يَجمَعُ لى خَيرَ الدُّنيا وَالخِرَةِ فَقالَ صلى الله عليه و آله : لاتَكذِب؛
مردى به رسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كرد: به من اخلاقى بياموزيد كه خير دنيا و آخرت در آن جمع باشد، حضرت فرمودند: دروغ نگو.
(بحارالأنوار، ج72، ص262، ح43)
وَ رَجَعْتُ إلَي دَارِي مُغْتَمًّا وَ لَمْ أَخْتَلِفْ إلَي مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ لِمَا أُشْرِبَ قَلْبِي مِنْ حُبِّ جَعْفَرٍ.
فَمَا خَرَجْتُ مِنْ دَارِي إلاَّ إلَي الصَّلَوةِ الْمَكْتُوبَةِ، حَتَّي عِيلَ صَبْرِي.
فَلَمَّا ضَاقَ صَدْرِي تَنَعَّلْتُ وَتَرَدَّيْتُ وَ قَصَدْتُ جَعْفَرًا، وَ كَانَ بَعْدَ مَا صَلَّيْتُ الْعَصْرَ.
«و با حال اندوه و غصّه به خانهام باز گشتم؛ و بجهت آنكه دلم از محبّت جعفر اشراب گرديده بود، ديگر نزد مالك بن أنس نرفتم. بنابراين از منزلم خارج نشدم مگر براي نماز واجب (كه بايد در مسجد با امام جماعت بجاي آورم) تا به جائيكه صبرم تمام شد.
در اينحال كه سينهام گرفته بود و حوصلهام به پايان رسيده بود نعلَين خود را پوشيدم و رداي خود را بر دوش افكندم و قصد زيارت و ديدار جعفر را كردم؛ و اين هنگامي بود كه نماز عصر را بجا آورده بودم.»
فَلَمَّا حَضَرْتُ بَابَ دَارِهِ اسْتَأْذَنْتُ عَلَيْهِ، فَخَرَجَ خَادِمٌ لَهُ فَقَالَ: مَاحَاجَتُكَ؟!
فَقُلْتُ: السَّلاَمُ عَلَي الشَّرِيفِ.
فَقَالَ: هُوَ قَآئِمٌ فِي مُصَلاَّهُ. فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ. فَمَا لَبِثْتُ إلاَّ يَسِيرًا إذْ خَرَجَ خَادِمٌ فَقَالَ: ادْخُلْ عَلَي بَرَكَةِ اللَهِ. فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ. فَرَدَّ السَّلاَمَ وَ قَالَ: اجْلِسْ! غَفَرَ اللَهُ لَكَ!
«پس چون به درِ خانة حضرت رسيدم، اذن دخول خواستم براي زيارت و ديدار حضرت. در اينحال خادمي از حضرت بيرون آمد و گفت: چه حاجت داري؟!
گفتم: سلام كنم بر شريف.
خادم گفت: او در محلّ نماز خويش به نماز ايستاده است. پس من مقابل درِ منزل حضرت نشستم. در اينحال فقط به مقدار مختصري درنگ نمودم كه خادمي آمد و گفت: به درون بيا تو بر بركت خداوندي (كه به تو عنايت كند). من داخل شدم و بر حضرت سلام نمودم. حضرت سلام مرا پاسخ گفتند و فرمودند: بنشين! خداوندت بيامرزد!»
فَجَلَسْتُ، فَأَطْرَقَ مَلِيًّا، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، وَ قَالَ: أَبُو مَنْ؟!
قُلْتُ: أَبُو عَبْدِاللَهِ!
قَالَ: ثَبَّتَ اللَهُ كُنْيَتَكَ وَ وَفَّقَكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا مَسْأَلَتُكَ؟!
فَقُلْتُ فِي نَفْسِي: لَوْ لَمْ يَكُنْ لِي مِنْ زِيَارَتِهِ وَ التَّسْلِيمِ غَيْرُ هَذَا الدُّعَآءِ لَكَانَ كَثِيرًا.
«پس من نشستم، و حضرت قدري به حال تفكّر سر به زير انداختند و سپس سر خود را بلند نمودند و گفتند: كنيهات چيست؟!
گفتم: أبوعبدالله (پدر بندة خدا)!
حضرت گفتند: خداوند كنيهات را ثابت گرداند و تو را موفّق بدارد اي أبوعبدالله! حاجتت چيست؟!
من در اين لحظه با خود گفتم: اگر براي من از اين ديدار و سلامي كه بر حضرت كردم غير از همين دعاي حضرت هيچ چيز دگري نباشد، هرآينه بسيار است.»
ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ قَالَ: مَا مَسْأَلَتُكَ؟!
فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ يَعْطِفَ قَلْبَكَ عَلَيَّ، وَ يَرْزُقَنِي مِنْ عِلْمِكَ. وَ أَرْجُو أَنَّ اللَهَ تَعَالَي أَجَابَنِي فِي الشَّرِيفِ مَا سَأَلْتُهُ.
فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَنْ يَهْدِيَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ يُفْهِمْكَ!
«سپس حضرت سر خود را بلند نمود و گفت: چه ميخواهي؟!
عرض كردم: از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من منعطف فرمايد، و از علمت به من روزي كند. و از خداوند اميد دارم كه آنچه را كه دربارة حضرت شريف تو درخواست نمودهام به من عنايت نمايد.
حضرت فرمود: اي أبا عبدالله! علم به آموختن نيست. علم فقط نوري است كه در دل كسي كه خداوند تبارك و تعالي ارادة هدايت او را نموده است واقع ميشود. پس اگر علم ميخواهي، بايد در اوّلين مرحله در نزد خودت حقيقت عبوديّت را بطلبي؛ و بواسطة عمل كردن به علم، طالب علم باشي؛ و از خداوند بپرسي و استفهام نمائي تا خدايت ترا جواب دهد و بفهماند.»
قُلْتُ: يَا شَرِيفُ! فَقَالَ: قُلْ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ!
قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ؟!
قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْيَآءَ: أَنْ لاَ يَرَي الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْكًا، لاِنَّ الْعَبِيدَ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ، يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ؛ وَ لاَ يُدَبِّرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيرًا؛ وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَي بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ.
فَإذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَي مِلْكًا هَانَ عَلَيْهِ الاْءنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ؛ وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَي مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْيَا؛ وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي وَ نَهَاهُ، لاَيَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَي الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ.
فَإذَا أَكْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَةِ هَانَ عَلَيْهِ الدُّنْيَا، وَ إبْلِيسُ، وَ الْخَلْقُ. وَ لاَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا تَكَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ يَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، وَ لاَ يَدَعُ أَيَّامَهُ بَاطِلاً.
فَهَذَا أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَي. قَالَ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي:
تِلْكَ الدَّارُ ا لاْ خِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـ’قِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ.
«گفتم: اي شريف! گفت: بگو: اي پدر بندة خدا ( أبا عبدالله )!
گفتم: اي أبا عبدالله! حقيقت عبوديّت كدام است؟
گفت: سه چيز است: اينكه بندة خدا براي خودش دربارة آنچه را كه خدا به وي سپرده است مِلكيّتي نبيند؛ چرا كه بندگان داراي مِلك نميباشند، همة اموال را مال خدا ميبينند، و در آنجائيكه خداوند ايشان را امر نموده است كه بنهند، ميگذارند؛ و اينكه بندة خدا براي خودش مصلحت انديشي و تدبير نكند؛ و تمام مشغوليّاتش در آن منحصر شود كه خداوند او را بدان امر نموده است و يا از آن نهي فرموده است.
بنابراين، اگر بندة خدا براي خودش مِلكيّتي را در آنچه كه خدا به او سپرده است نبيند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالي بدان امر كرده است بر او آسان ميشود. و چون بندة خدا تدبير امور خود را به مُدبّرش بسپارد، مصائب و مشكلات دنيا بر وي آسان ميگردد. و زماني كه اشتغال ورزد به آنچه را كه خداوند به وي امر كرده و نهي نموده است، ديگر فراغتي از آن دو امر نمييابد تا مجال و فرصتي براي خودنمائي و فخريّه نمودن با مردم پيدا نمايد.
پس چون خداوند، بندة خود را به اين سه چيز گرامي بدارد، دنيا و ابليس و خلائق بر وي سهل و آسان ميگردد؛ و دنبال دنيا به جهت زيادهاندوزي و فخريّه و مباهات با مردم نميرود، و آنچه را كه از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم مينگرد، آنها را به جهت عزّت و علوّ درجة خويشتن طلب نمينمايد، و روزهاي خود را به بطالت و بيهوده رها نميكند.
و اينست اوّلين پلّه از نردبان تقوي. خداوند تبارك و تعالي ميفرمايد:
آن سراي آخرت را ما قرار ميدهيم براي كسانيكه در زمين ارادة بلندمنشي ندارند، و دنبال فَساد نميگردند؛ و تمام مراتبِ پيروزي و سعادت در پايان كار، انحصاراً براي مردمان با تقوي است.»
ادامه دارد
قَالَ الشَّيْخُ شَمْسُ الدِّينِ مُحَمَّدُ بْنُ مَكِّيٍّ: نَقَلْتُ مِنْ خَطِّ الشَّيْخِ أَحْمَدَ الْفَرَاهَانِيِّ رَحِمَهُ اللَهُ، عَنْ عُِنْوَانِ الْبَصْرِيِّ؛ وَ كَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ أَتَي عَلَيْهِ أَرْبَعٌ وَ تِسْعُونَ سَنَةً.
قَالَ: كُنْتُ أَخْتَلِفُ إلَي مَالِكِ بْنِ أَنَسٍ سِنِينَ. فَلَمَّا قَدِمَ جَعْفَرٌ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ الْمَدِينَةَ اخْتَلَفْتُ إلَيْهِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ ءَاخُذَ عَنْهُ كَمَا أَخَذْتُ عَنْ مَالِكٍ.
« ـ ميگويم: من به خطّ شيخ ما: بهاء الدّين عامِلي قَدَّس الله روحَه چيزي را بدين عبارت يافتم:
شيخ شمس الدّين محمّد بن مكّيّ (شهيد اوّل) گفت: من نقل ميكنم از خطّ شيخ احمد فراهاني رحمه الله از عُنوان بصري؛ و وي پيرمردي فرتوت بود كه از عمرش نود و چهار سال سپري ميگشت.
او گفت: حال من اينطور بود كه به نزد مالك بن أنس رفت و آمد داشتم. چون جعفر صادق عليه السّلام به مدينه آمد، من به نزد او رفت و آمد كردم، و دوست داشتم همانطوريكه از مالك تحصيل علم كردهام، از او نيز تحصيل علم نمايم.»
فَقَالَ لِي يَوْمًا: إنِّي رَجُلٌ مَطْلُوبٌ وَ مَعَ ذَلِكَ لِي أَوْرَادٌ فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ ءَانَآءِ اللَيْلِ وَ النَّهَارِ، فَلاَ تَشْغَلْنِي عَنْ وِرْدِي! وَ خُذْ عَنْ مَالِكٍ وَ اخْتَلِفْ إلَيْهِ كَمَا كُنْتَ تَخْتَلِفُ إلَيْهِ.
«پس روزي آنحضرت به من گفت: من مردي هستم مورد طلب دستگاه حكومتي (آزاد نيستم و وقتم در اختيار خودم نيست، و جاسوسان و مفتّشان مرا مورد نظر و تحت مراقبه دارند.) و علاوه بر اين، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز، أوراد و اذكاري دارم كه بدانها مشغولم. تو مرا از وِردم و ذِكرم باز مدار! و علومت را كه ميخواهي، از مالك بگير و در نزد او رفت و آمد داشته باش، همچنانكه سابقاً حالت اينطور بود كه به سوي وي رفت و آمد داشتي.»
فَاغْتَمَمْتُ مِنْ ذَلِكَ، وَ خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ، وَ قُلْتُ فِي نَفْسِي: لَوْ تَفَرَّسَ فِيَّ خَيْرًا لَمَا زَجَرَنِي عَنِ الاِخْتِلاَفِ إلَيْهِ وَ الاْخْذِ عَنْهُ.
فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَي الرَّوْضَةِ وَ صَلَّيْتُ فِيهَا رَكْعَتَيْنِ وَ قُلْتُ: أَسْأَلُكَ يَا اللَهُ يَا اللَهُ! أَنْ تَعْطِفَ عَلَيَّ قَلْبَ جَعْفَرٍ، وَ تَرْزُقَنِي مِنْ عِلْمِهِ مَا أَهْتَدِي بِهِ إلَي صِرَاطِكَ الْمُسْتَقِيمِ!
«پس من از اين جريان غمگين گشتم و از نزد وي بيرون شدم، و با خود گفتم: اگر حضرت در من مقدار خيري جزئي را هم تفرّس مينمود، هر آينه مرا از رفت و آمد به سوي خودش، و تحصيل علم از محضرش منع و طرد نميكرد.
پس داخل مسجد رسول الله صلّي الله عليه و ا´له شدم و بر آنحضرت سلام كردم. سپس فرداي آن روز به سوي روضه برگشتم و در آنجا دو ركعت نماز گزاردم و عرض كردم: اي خدا! اي خدا! من از تو ميخواهم تا قلب جعفر را به من متمايل فرمائي، و از علمش به مقداري روزي من نمائي تا بتوانم بدان، به سوي راه مستقيم و استوارت راه يابم!»
ادامه دارد
گاهی اوقات ما طلبه ها در مسیر طلبگی درس می خوامنیم ویاد می گیریم اما در مرتبه عمل خیلی عمل نیستیم وقیقت این است که ما یاد نگرفتیم برای اینکه عمل کنیم البته این جمله فقط برای بعضی از طلاب درست است که بنده حقیر هم جز این گروه هستم باید اقرار کرد که در گذر دوران طلبگی یاد گرفتیم تا یاد بگیریم .
داستان از اینجا آغاز شدکه در مدرسه صحبت از اخلاص بود ومخلصین اما ما کجا ومخلصین کجا؟
اخلاص یعنی خالص نمودن اندیشه و نیت و اخلاق و عمل و عبادت و تمام اعضا و جوارح برای خدا که دو نکته اساسی در آن لحاظ می شود. یکی اینکه خود عمل و اندیشه و سخن گفتن و عبادت و مانند آن عملی خدایی و خدا پسند باشد, و دیگر اینکه انسان این عمل خداپسند را برای رضای خدا انجام دهد و نیت و انگیزه اش هم خدایی باشد.
فقط خواندیم ورد شدیم اما با این جریان من فهمیدم که از مخلصین نیستم
اما حادثه از این جا شروع شد که من در مسیر انجام فعالیت های فرهنگی خیلی تند حرکت را شروع کردم از آغاز هر کاری بود به هر صورتی که می شد انجام دادیم تا اینکه با لاخره بریدم
بریدم از اینکه چرا فقط من همه کارها را پیگیری می کنم ؟ چرا من مراقبم که همه برنامه ها صحیح صورت بگیرد وچرا من من من من
بگذریم که در این مسیر بعضی از دوستان حرکتی آرام داشتند و…
به هر حال با بیان ایبن مشکل به یکی از مسئولین وپیگیری مسئول مربوطه متوجه شدیم همه می دانند که کار را ….
اما با حضور سرکار خانم قیاسی وبرگزاری جلسه در جلسه توبیخات شروع شد غیبت آن هم در مکان مقدس حوزه
واقعیت این بود که من باور نداشتم که سخن من غیبت باشد بلکه انتقاد بود اما وقتی استاد اخلاق نظر دهند حتما غیبت بود واما اینکه همه چیز را به طور کامل و واضح می دانستند یا خیر !نمی دانم
به هر حال ما هم شروع کردیم به کند کردن حرکت اگرچه که بی نظمی ومشکلاتی برای فعالیت ها ایجاد شد اما دانستم که اگر کار بنده به خاطر خدا بود وبا اخلاص انجام شده بود کند کاری و.. اصلا ایجاد نمی شد وتازه در مسیر طلبگی درس اخلاص را آموختم.
از شما خواننده محترم که مطمئنا تجربیات فراوانی را در مسیر فعالیت کردن داشته اید درخواست می کنم که نظر خود را درباره این موضوع بیان کنید شاید راهی را در مسیر درست خودسازی دریابیم وبه حول قوه الهی در مسیر طلبگی درست حرکت کنیم.
به مناسبت شهادت آیت الله قدوسی
آیت الله خامنه ای به لحاظ روابط خانوادگی ومبارزات سیاسی ارتباط نزدیکی با مرحوم شهید قدوسی داشت . ایشان پس از شهادت شهید قدوسی درباره ی وی می فرمایند:
« آشنایی من با شهید قدوسی بسیار قدیمی است، ما به طور خانوادگی با خانواده ی مرحوم علامه طباطبایی ارتباط نزدیکی داشتیم، چون مرحوم علامه با پدرم دوستی دیرینه ای از نجف داشتند در سفرهایی که ایشان بارها به مشهد داشتند به طور خانوادگی با ما در تماس بودند ووقتی شهید قدوسی داماد خانواده ی علامه شدند با ایشان هم آشنایی پیدا کردیم. اوایلی که من به قم رفتم با شهید قدوسی به عنوان یک دوست مراوده داشتم البته هر چه می گذشت ارتباطات دوستانه ی ما با ایشان قوی تر ومحکم تر می شد وبعدها که ایشان مدرسه ی حقانی را اداره کردند وبا مرحوم شهید بهشتی وآقای جنتی هم کاری نزدیکی داشتند گاهی هم به مشهد می آمدند ودرباره ی مسایل مدرسه ما بارها با هم صحبت کردیم وهنگامی که انقلاب اسلامی در سال 1341 آغاز شد وقم محور مرکزی برای حرکت انقلابی بود در قم تشکیلاتی را به وجود آوردیم که پس از 15 خرداد اولین تشکیلات حوزه ی علمیه ی قم و اولین سازمانی بود که با اتکا به عناصر حوزه ی علمیه به وجود آمد. در این تشکیلات آقای هاشمی رفسنجانی ونیز آقای قدوسی و… نیز شرکت داشتند. با گذشت زمان این ارتباطات بیشتر گردید تا این که انقلاب پیروز شد ودر جریانات دستگاه قضایی دادسرا وداستانی انقلاب در سطح گسترده ای فعالیت مشترک داشتیم تا هنگامی که ایشان به شهادت رسیدند.»
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
الا تكال على القضاء اروح
بر قضاى الهى تكيه زدن آسايش بخش تر است .
قضاى حق اگر شد تكيه گاهت ****باوضاع جهان نبود نگاهت
به آسايش گذارى عمر شيرين ****نگردى از قضاى دهر غمگين
قال الصادق عليه السلام :
من اعان على مؤ من بشطر كلمة ، لقى الله عزوجل و بين عينيه مكتوب : ايس من رحمتى .
هر كسى عليه شخص مؤ منى كلمه اى بگويد، فرداى قيامت خداوند متعال را ملاقات مى كند كه ، ميان پيشانى او نوشته شده : اين شخص از رحمت خداوند محروم گرديده است !
به مؤ من گر كسى توهين نمايد ****بروى خود در ذلت گشايد
به محشر بين چشمش اين شعار است ****كه دور از رحمت پروردگار است
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
قليل مدوم عليه ارجى من كثير مملول منه .
عمل خير كمى كه بر آن مداومت شود، بهتر از عمل زياد خسته كننده است .
خير كم دائم اگر شد بهتر است ****از زياديكه كسالت آور است
سهل باشد كار كم ، انجام آن ****مشكل آيد در كثير اقدام آن
سوم شهریور 1320 یادآور روزی است که نیروهای بیگانه سه کشور انگلیس، شوروی و آمریکا خاک ایران را به اشغال خود در آوردند. در آستانه گسترش جنگ دوم جهانی به نقاط مختلف جهان، اوضاع داخلی ایران نیز از موقعیت مناسبی برخوردار نبود. رضاخان که به اراده و پشتیبانی انگلیسیها به قدرت رسیده بود، یکی از سختترین حکومتهای استبدادی را که تا آن هنگام، ایران کمتر به خود دیده بود، حاکم ساخت. او به دلایل مختلف تغییرات بسیاری در همه شوون کشور، مخصوصا در بعد مذهبی پدید آورده بود اما این تلاشها، واکنشهای مخالفی را در میان عموم مردم و طبقات مختلف برانگیخت و سبب شد که رضاخان فاقد هر گونه پایگاه اجتماعی و مردمی باشد. در واقع هر اقدامی که آن چکمهپوش دیکتاتور در طول 20 سال سیطره خود انجام داد، در نهایت به زیانش تمام شد و نتیجه وارونه داد و هنگامی که جنگ در اروپا درگرفت دیگر در جایگاهی نبود که بتواند خود و مملکت را حفظ کند. بدین ترتیب، با آنکه ایران در این جنگ رسما اعلام بیطرفی کرده بود، به علت آنکه راه ایران مناسبترین راه جهت کمک به جبهه شوروی بود، خاک ایران توسط سه کشور متفق به آسانی و تقریبا بدون مقاومت ارتش رضاخان به اشغال در آمد و تا سال 1324 در اشغال این نیروها باقی ماند. اشغال ایران، عوارض و آثار گوناگونی در پی داشت؛ از سویی با یورش نیروهای بیگانه تمامیت ارضی و حاکمیت سیاسی ایران پایمال شد که باعث حضور و سلطه قدرتهای بیگانه تا سالیان زیادی گردید؛ از سوی دیگر بر اثر بروز جنگ، مشکلات فراوانی از قبیل قحطی، گرانی، کمبود مایحتاج عمومی و … گریبانگیر مردم شد. با اشغال ایران، رضا خان که به مهرهای سوخته تبدیل شده بود به جزیره موریس در آفریقای جنوبی تبعید شد و محمدرضا پهلوی، ولیعهد او که توانست سرسپردگی خود را به انگلیسیها به اثبات برساند به تخت سلطنت نشست.
منبع: فرمایشات آیت الله بهجت
سعدى مى گويد:
بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
مرحوم حاج شيخ عبّاس قمى در سفينة البحار روايتى نقل مى فرمايد كه گويا اين شعر اقتباس از آن است.(1)
اگر كسى در امثال و حِكَم و اشعار تتّبع كند، مى تواند مجموعه ى بزرگى از آثار جمع آورى نمايد. در روايت اين مضمون آمده است كه:
گاهى مؤمن به غصّه و اندوه مبتلا مى شود و سبب آن را نمى داند. سبب آن ابتلا مؤمن ديگرى است به بلايى در اقصى نقطه هاى عالم. و گاهى رفع بلا از او، موجب شادى مؤمنين ديگر است. و گاهى يك مؤمن موجب رحمت و بركات براى مؤمنين ديگر مى شود. آيا با اين همه بلاها كه براى مسلمانان به خصوص براى شيعه وارد مى شود، ما نبايد هيچ غم و اندوه داشته باشيم؟ آيا بايد بى تفاوت باشيم؟! يا بايد حال ما در نگرانى و ناراحتى مثل اين باشد كه بلا بر سر خود ما مى بارد؟! يكى از علايم آخرالزّمان و قيام و ظهور حضرت مهدى ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ آن است كه: «عِنْدَ قَسْوَةِ الْقُلُوبِ» هنگام سنگدلى مردم. (2)
در تمام موارد گذشته در توقيع شريف به نقل از حضرت حجّت ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ به اين صورت آمده است: «وَ ذلِكَ بَعْدَ طُولِ الاْءَمَدِ وَ قَسْوَةِ الْقُلوُبِ وَامْتِلاءِ الاْءَرْضِ جَوْرا.»؛ (ظهور بعد از گذشت زمان طولانى و سنگدل شدن مردم و پُر شدن زمين از ستم، خواهد بود.) در هر حال، با ما اتمام حجّت كرده اند كه اگر در اين زمان تكليف خود را بدانيم و بدان عمل نماييم، بايد از خوشحالى كلاهمان را به هوا بيندازيم، و در مواردى كه اصالت برائت جارى نيست ـ مثل موارد دِماء و اموال خطيره و اَعْراض، و اسلام و ضروريات دين ـ به احتياط عمل كنيم.
1. تا آن جا كه ما تفحّص كرده ايم، اين مضمون به صورتهاى مختلف در جوامع روايى آمده است، ولى در همه ى آنها سخن از مؤمنان است، نه همه ى انسانها و بنى آدم. بنابر اين، اين روايات بيانگر ارتباط روحى شديد ميان خصوص مؤمنان مى باشد، نه همه ى انسانها. ر.ك: اصول كافى، ج 2، ص 166؛ بحارالانوار، ج 20، ص 127؛ ج 58، ص 148 و 150؛ ج 71، ص 234، 268، 274، 277 و 280 ؛ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 217 و 424.
2.ر.ك: بحارالانوار، ج 51، ص 163؛ ج 52، ص 151؛ ج 53، ص 318؛ احتجاج، ج 2، ص 478؛ اعلام الورى، ص 445؛ خرائج، ج 3، ص 1129؛ الصراط المستقيم، ج 2، ص 236؛ غيبة الطوسى، ص 395؛ و كمال الدّين، ج 2، ص 516.
انسان به اقتضای فطرت خویش، جویای پاکیزگی، زیبایی و آراستگی است و از ژولیدگی، پلیدی و پریشانی نفرت دارد. از آن جا که دین مقدس اسلام بر اساس فطرت الهی بنا شده است، به پیروانش دستور می دهد که خود را همواره پاکیزه نگه دارند و به ویژه در برخورد با دیگران، در این امر دقت بیشتری داشته باشند.
خداوند در آیه هایی از قرآن کریم، انسان ها را به آراستگی فرا می خواند و نظر کسانی را که به غلط، آراستگی و زینت را با دین و آموزه های ناب آن در تضاد می پندارند، مردود می شمارد:
قُل مَنْ حَرَّمَ زینةَ اللّه ِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مَنِ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ امَنُوا. (اعراف: 32)
ای رسول! بگو چه کسی زینت خدا را که برای بندگان خود بیرون آورده و نیز روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟ بگو این برای کسانی است که ایمان آورده اند.
پیشوایان بزرگ اسلام نیز در این زمینه توصیه های ارزشمندی دارند، از آن جمله امام علی علیه السلام می فرماید:
لِیَتَزَیَّنَ أَحَدُکُمْ لاِءَخیهِ المُسْلِمِ إِذا أَتاهُ کَما یَتَزَیَّنُ لِلْغَریبِ الَّذی یُحِبُّ أَنْ یَراهُ فی أَحْسَنِ الْهَیْئَةِ.
آن گونه که هر یک از شما خود را برای بیگانه ای می آراید و دوست دارد او را در زیباترین شکل ببینند، باید برای برادر مسلمانش نیز خود را همان گونه بیاراید.
در سیره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده است که هرگاه ایشان قصد خروج از خانه یا پذیرفتن کسی را داشت، موی سر خود را شانه می زد، سرووضع خود را مرتب می کرد، خویشتن را می آراست و برای آنکه تصویر خود را ببیند، در ظرف آبی می نگریست. وقتی سبب این کار را می پرسیدند، می فرمود:
اِنَّ اللّه َ تَعالی یُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ إِذا خَرَجَ إِلی إخْوانِهِ أَنْ یَتَهَیّاَ لَهُمْ وَ یَتَجَمَّلَ.
خداوند متعال دوست دارد هنگامی که بنده اش به سوی برادرانش می رود، خود را برای دیدار آنان آماده کند و بیاراید.
چگونه می توانم بر جوانان تاثیر گذار باشم؟
تأثيرپذيري يا تأثيرگذاري و حدود و كيفيت آن، بستگي به توانايي ها و قابليت هاي انسان در ابعاد مختلف دارد.
با رعايت اصول و نكات زير، مي توانيد ميزان تأثيرگذاري خود را افزايش دهيد:
1. صميميت و ابراز آن؛ صميمانه ديگران را دوست داشته باشيد و محبت قلبي خود را به آنان اظهار داريد. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرموده است: «اذا احبّ احدكم اخاه فليعلمه فانّه اصلح لذات البين؛…» «هرگاه يكي از شما به برادر [ديني] خود علاقه مند شد، محبت خود را به او ابراز كند. اين كار افراد را بيشتر به هم پيوند مي دهد» ، (ري شهري، محمد، دوستي در قرآن و حديث، ترجمه سيد حسن اسلامي، (قم: دارالحديث، چاپ اول، 1379)، ح 507، ص 162).
2. برخورد با نشاط؛ سلام و احوال پرسي كردن، تبسم بر لب داشتن، احترام به طرف مقابل و پذيرش وي راه نفوذ در قلب او است. در فرهنگ اسلامي نيز نسبت به اموري از قبيل سلام كردن، مصافحه، تبسم، احترام، ابراز محبت و علاقه قلبي به ديگران سفارش و اهتمام زيادي وجود دارد.
3. آغاز مثبت؛ يك يا چند نكته مثبت و ارزشمند را در طرف مقابل شناسايي و برجسته سازيد و با تحسين صادقانه به جهت وجود آن امر مثبت، ارتباط خود را با وي محكم سازيد و هيچ گاه رابطه خود را با نكته اي منفي آغاز نكنيد.
4. عدم سرزنش مستقيم؛ در صورتي كه اشتباه و لغزشي در طرف مقابل مشاهده كرديد، به طور مستقيم از او گلايه نكنيد و وي را مورد انتقاد مستقيم و سرزنش قرار ندهيد.
اميرمؤمنان علي عليه السلام مي فرمايد: «موقعي كه جوان نورسي را به سبب گناهانش، نكوهش مي كني، مراقب باش كه قسمتي از لغزش هايش را ناديده انگاري و از تمام جهات مورد اعتراض و توبيخش قرار ندهي، تا جوان به عكس العمل وارد نشود و نخواهد از راه عناد و لجاج، بر شما پيروز گردد» (ابن ابي الحديد، عبدالحميد، شرح نهج البلاغه، تحقيق مجدد ابوالفضل ابراهيم، (داراحياء الكتب العربيه)، ج 20، ص 333.).
5. خودگشايي؛ قبل از انتقاد از ديگران، مي توانيد به برخي از اشتباهات، شكست ها و ناكامي هاي خود در زندگي و چگونگي اصلاح و بهبود آن اشاره كنيد.
البته در استفاده از اين روش نبايد افراط كرد؛ زيرا موجب مي شود توجه ديگري بيش از حد به شخص شما معطوف شود. از طرف ديگر اين مسئله نبايد موجب افشاي اسرار و رازهاي پنهان آدمي شود.
6. شنونده خوب بودن؛ بكوشيد شنونده خوبي باشيد و زمينه اي فراهم آوريد كه ديگران درباره خود، براي شما حرف بزنند. اگر كسي احساس كند شنونده خوبي براي سخنان خود يافته است، به راحتي مي تواند افكار و احساسات خود را به او منتقل كند و به ايجاد ارتباط با او اقدام نمايد. در اين مرحله شنونده مي تواند به تأثيرگذار خوبي تبديل شود. پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم شنونده بسيار خوبي بود. همين خلق نيكوي آن حضرت، يكي از مهم ترين عوامل مقبوليت و محبوبيت او بين مردم بود و موجب شد كه آن حضرت بتواند تأثيرات عميقي بر مردم به جاي گذارد.
7. ابراز احساسات؛ يكي ديگر از عوامل مؤثر در برقراري ارتباط مؤثر، تشخيص دقيق احساسات طرف مقابل و برجسته كردن آنها است. با بازگرداني احساسات به گوينده، به او القاء مي كنيم كه سخنانش را فهميده و براي او ارج و احترام قائليم.
8. ارج گذاري؛ به ديگران اعتبار بدهيد؛ شخصيتشان را ارج بنهيد و كاري كنيد كه احساس اهميت و شخصيت كنند.
9. پذيرش مثبت بدون شرط؛ (Unconditional Positive Regard) كاري كنيد كه طرف مقابل احساس كند او را به دليل ارزش ذاتي اش پذيرفته ايد و به او اهميت مي دهيد و به عنوان يك انسان مورد احترام صادقانه و خالصانه شما قرار گرفته است و بدون توجه به نكات ضعف و عيوبي كه دارد مورد پذيرش شما است. اين توجه و پذيرش مثبت، به طرف مقابل احساس ارزشمندي مي بخشد و تأثير پذيري اش را نسبت به شما افزايش مي دهد. بنابراين بايد طرف مقابل را بدون قيد و شرط و صرفاً به خاطر ارزش ذاتي و ماهيت انساني اش، پذيرفت و به او احترام صادقانه گذاشت.
10. انگيزش؛ نسبت به كار مثبتي كه مي خواهيد انجام دهيد، ميل شديدي در طرف مقابل ايجاد كنيد و فضاي رواني لازم براي انجام دادن آن فراهم را سازيد. كوچك ترين پيشرفت را در طرف مقابل، تحسين نموده و با تشويق او كاري كنيد كه احساس كند حركت به سمت مطلوب و جبران اشتباهات ساده است و به خوبي مي تواند مشكلات را حل و كاستي ها را جبران كند.
11. رفتار مطلوب؛ رفتارهاي خوبي را كه از ديگران نسبت به خود انتظار داريد، با او در پيش گيريد. به عبارت ديگر آنچه را براي خود مي پسنديد، براي وي نيز بپسنديد و او را به سوي آن رهنمون شويد.
12. تحميل گريزي؛ نقطه نظرات و ديدگاه هاي خويش را بر ديگران تحميل نكنيد. مردم سخن چنين كسي را نمي پذيرند و با فردي كه همچون يك سرپرست با ايشان رفتار كند، دوستي نمي ورزند و به او اعتماد نمي كنند.در اين زمينه براي آگاهي بيشتر ر.ك.
الف. كارنگي، ديل، آئين دوست يابي؛
ب. مدرسي، سيد هادي، دوستي و دوستان؛
پ. ري شهري، محمد، دوستي در قرآن و حديث، ترجمه سيد حسن اسلامي، (قم: دارالحديث، چاپ اول، 1379). بنابراين به جاي اينكه به ديگران دستور دهيد، خواست خود را به شكل سؤال مطرح كنيد؛ زيرا معمولاً افراد دوست ندارند به آنان دستور داده شود.
از ديگر راه هاي تأثيرگذاري
هديه دادن؛ گفتار زيبا؛ تبليغ عملي؛ همگامي؛ جلب همكاري؛ همدلي و انعطاف پذيري؛ در عين جدي بودن و جدي رفتار كردن، بايد همواره انعطاف پذيري مناسب را حفظ نمود. نبايد انتظار داشت تغيير و اصلاح در انديشه و رفتار طرف مقابل ناگهاني، بلافاصله و يك مرتبه انجام گيرد؛ زيرا اين مسئله نيازمند زمان و تدريج است. بنابراين بايد به طرف مقابل، زمان و فرصت كافي داد تا به تدريج و تحت تأثير سخن شما تغيير و تحول لازم را در خود ايجاد كند. خداوند متعال نيز پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را به خاطر داشتن چنين ويژگي مي ستايد و آن را يكي از علل موفقيت آن حضرت معرفي مي كند: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ»؛ (آل عمران (3)، آيه 159.) ؛ «به واسطه رحمت خدا با مردم، خوش خوي و مهربان شدي و اگر تندخوي سخت دل بودي، مردم از گرد تو پراكنده مي شدند…». بنابراين اگر كسي بخواهد پيامبرگونه تأثيرگذاري مثبت داشته باشد، بايد از انعطاف و بردباري كافي در برابر ناآگاهي ها، نقص ها و ضعف هاي ديگران برخوردار باشد.
منبع : سایت پرسمان دانشجویی
مـرد خردمند هنر پیشه را عمر دو بایست در این روزگار تا به یکی تجربه آموختـن در دگــری تجـربه بردن به کـار این سخن شاید برای برخی مصداق نداشته باشد ؛ برای آن ها که دانش انبیا را به علم روز و تجربه ی گذشتگان و مشورت با خردسال و سالمند پیوند می زنند وخرد و دانش دیگران را برخرد و دانش خویش می افزایند سپس به یافته های خود عمل می کنند ودر اندیشه ی رد وقبول این وآن نیستند . حاج شیخ علی اصغر کرباسچیان که بعدها لقب علامه یافت و منشأ تحولاتی بزرگ درآموزش عقیدتی وتأسیس مدارس امروزین دینی شد نیزآن سان زیست که گویی برای بار دوم است که به این جهان پا می گذارد. او فرزند میرزا محمد باقر کرباسچی بود . به سال 1293خورشیدی در تهران به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب خانه گذراند . در همان سنین نوجوانی ، برخی کودکان را در مسجد کوچک محل (بازار آهنگرها) جمع می کرد وبه آن ها حمد و سوره و نماز می آموخت. سال 1311 برای تحصیل علوم دینی پا به مدارس صدر و مروی تهران گذاشت . فعالیت خطابه و منبر خود را نیز آغاز کرد و در اندک زمانی منبرهای او معروف شد . در 1315 آشنایی او با دو استاد ربانی ، تأثیری بسیار در نگرش و اندیشه ی او داشت . مرحوم سید رضا دربندی از روحانیانی بود که اهتمام بسیار به تربیت جوانان داشت . مردی اهل معنا و معرفت بود . جمعه ها جوانان را به دولت آباد می برد و با آن ها به تفریح و بازی می پرداخت . به طور فردی آن ها را راهنمایی می کرد و به آن ها آموزش های دینی می داد . شیخ علی اصغر کرباسچیان آن چنان با این استاد انس یافت که بعدها وصی او شد . استاد دیگر، شیخ آقا بزرگ ساوجی بود . عالمی بزرگ ، مجتهد و زاهد که گاه پول خرید روغن چراغ برای مطالعه نداشت . احترام او به کوچکتر ها تا آن جا بود که حتی با کودکان خردسال نیز با احترام رفتار می کرد و سخن آن ها را می شنید . می گفت : « باید از بچه ها چیز یاد بگیریم . احتمال نمی دهید که یک کودک چیزی بداند که ما نمی دانیم ؟» ادب او نسبت به شاگردان زبان زد بود . زمانی یکی از شاگردان از روی طعنه به شاگرد دیگر گفته بود : « تا کجای کتاب را خوانده ایم ؟ » از آن جا که مطمئن بود شاگرد درس را حاضر ندارد . شیخ آقا بزرگ به او تذکر داده بود که نباید آبروی دیگران را ببرد . رفتار او با زن و فرزند نیز به گونه ای بود که با همه ی مشکلات مادی ، همسرش گفته بود که : « او فرشته بود .» شیخ آقا بزرگ ساوجی از نظر حافظه نیز اعجوبه ای بود . همه ی علوم اسلامی را درس می گفت . در سن 80 سالگی ، مقامات حریری را از حفظ می خواند و متن کتاب های درس فقه ، اصول و فلسفه را در حافظه داشت و … . ویژگی های تربیتی این دو عالم بزرگ ، یکی از شاخصه های تربیتی علامه کرباسچیان در سال های بعد شد . با این که شیخ علی اصغر کرباسچیان دروس دینی را در حوزه ی تهران آموخته و حتی دروس فلسفه و قانون ( در طب ) را نزد علامه شعرانی فرا گرفته بود ، سال 1319 راهی قم شد . سال 1322 در تهران ازدواج و دو سال بعد به قم بازگشت . این بازگشت 10 سال به طول انجامید . علت آن جاذبه ی درس فقه و اصول مرجع بزرگ آیت الله العظمی بروجردی و نیز شرکت در نخستین درس های فلسفی علامه طباطبایی بود که در آن زمان تازه به قم آمده بود . او و آقا شیخ جواد خندق آبادی درس خصوصی فلسفه با علامه طباطبایی داشتند و دستورهایی اخلاقی نیز از او می گرفتند .
زندگی زناشویی تان را تقویت کنید
براي اينكه بتوانيد حس تازگي و شهوت همسرتان را مثل روزهاي آغازين برانگيخته كنيد لازم تا تكنيك هايي را فرا گيريد آن وقت است كه احساس ميكنيد رابطه همبستري با همسرتان دوباره شيرين و لذت بخش شده است.
آیا میدانید چه طور باید زندگی زناشویی تان را عمیق کنید؟ در اینجا توصیه هایی داریم که توسط متخصصان مسائل زوج ها ارائه شده اند.
1 - زندگی زناشویی
2 - سه توصیۀ ساده برای تقویت ارتباط میان زوج ها
3 - توجه های مثبت به او هدیه دهید
زندگی زناشویی
شما میتوانید لباس جذابی را که برای سال نو به شما هدیه داده بپوشید!
اما میدانید، تمایل، عشق، و همبستگی، احساسات عمیقی هستند و زیبا و جذاب بودن به تنهایی، تضمینی برای بهبود اوضاع نیست! اگر همه چیز خوب پیش برود، و همۀ مراقبت های لازم را انجام دهید، جذاب و خواستنی شدن انرژی مثبتی به زندگی تان اضافه میکند. در عوض، اگر احساس فشار میکنید، باید سعی کنید یک موج بلند مناسب بیابید و رابطه تان را نزدیک تر کنید.
2 - سه توصیۀ ساده برای تقویت ارتباط میان زوج ها
برای به تحقق رساندن یکی از آرزوی هایش تلاش کنید. یکی از آرزوهای او که عمومیت بیشتری دارند … زیرا پذیرفتن رویاهای طرف مقابل یک اقدام اساسی برای ادامۀ زندگی زناشویی در دراز مدت است. بهتر است به او کمک کنید تا آن را تحقق بخشد. اما اگر این کار ممکن نیست، این کار را به زمانی دیگر محول کنید، اما همیشه از آن حرف بزنید و مدام برای دست یابی به آن گام بردارید.
او دوست دارد به تایلند برود، به دنبال کاتالوگ های آن بروید ( اگر خود سفر در این زمان برای شما خیلی پر هزینه است )، چند دفتر راهنما بخرید، با هم یک هتل انتخاب کنید، همراه با هم مستنداتی دربارۀ آسیا تماشا کنید … خودتان را به آنچه که او آرزویش را دارد، نزدیک کنید. سهیم شدن در یک آرزو، شما را به هم نزدیک تر و علاقه مند تر میکند. خاطرات احساسی تان را با هم مرور کنید. « یادت میآید که چه طور با هم آشنا شدیم؟ یادت میآید زمانی که تو را به مادربزرگم معرفی کردم؟ زمانی که اولین خانه مان را اجاره کردیم به خاطر داری … »
خاطرات قدیم تان را زنده کنید و تمایل، عشق و اشتیاق تان را دوباره پیدا نمایید. این کار همیشه مؤثر است، و باعث میشود دو طرف محبت آمیز تر به هم نگاه کنند. این تکنیک را به طور مرتب به کار بگیرید، به این ترتیب همیشه لحظات و احساسات خوشایندتان را برای خود حفظ میکنید، نمیگذارید از دست تان بروند و زیر زندگی روزانه پنهان شوند.
3 - توجه های مثبت به او هدیه دهید
توجه های مثبت تان را به او هدیه دهید. خصوصیتی که دارد و شما خوش تان میآید را به زبان بیاورید و به او بگویید که قدر خوشبختی تان را میدانید. همان طور که تحسینش میکنید، میتوانید بعضی اوقات از او انتقاد کنید. زمانی که تصدیق، تحسین و تشویق او را میبینید، اشتیاق تان به او بیشتر میشود. هر چه بیشتر او را دوست داشته باشید، و تمایل تان به دوست داشتن او بیشتر باشد، بیشتر لذت میبرید. آن طوری که میخواهد دوستش داشته باشید و ابراز احساسات کنید. تمام دستوراتی را که در رابطه با او به شما داده می شود، پیروی نکنید! روش هایی برای بیشتر کردن و برانگیختن شور و شوق خودتان، ابداع کنید. الهامات دورنی همیشه درست ترین و دقیق ترین ها هستند. شما باید خوب یاد بگیرید که او را شیفتۀ خود کنید، بنابراین ظرفیت های تان را مجدداً به کار بیندازید. حتی اگر این ظرفیت ها کمی بی حس شده اند، باز هم همیشه در دسترس هستند و میتوانید برای دوباره به دست آوردن شان تلاش کنید!
تهیه و ترجمه : گروه سبک زندگی سیمرغ
سوره ی روم سراسر بیان این موضوع که انسان از کجا اومده و به کجا اومده و به کجا میره. خدا از دنیای درون و بیرون انسان سخن گفته تا بهمون بفهمونه که جایگاهمون کجاست. از خلقت و آفرینش انسان گفته. از نعمت همسر گفته که باعث آرامش و کامل شدن انسانه. از نعمت شب و روز، و خواب که باعث میشه خستگی از تن آدم بیرون بشه. از نعمت باد و باران و رعد و برق که هم میتونن باعث بهره مندی انسان بشن و هم باعث ضرر.
از همه این نعمت ها گفته تا به ما بگه که چقدر براش عزیز هستیم. و چقدر دوست داره که ما بریم سمتش.
اما از انسانهای دلچرکین هم گفته. از کسایی که هیچ دانشی ندارن و بر اساس تفکرات باطل خودشون حرف میزنن. از کسایی که باعث تفرقه و کینه میشن.
و توی دو آیه ی آخر ابتدا از دلیل این همه سیاهی دل گفته، و بعدش راهکاری گفته به ما تا بتونیم بر این انسان های نادان و سیاه دل، پیروز بشیم. منم برای مقدمه ی این سوره، همین دو آیه ی آخر رو انتخاب کردم.
فکر کنید که اصلا مخاطب ما باشیم. یعنی فرض کنید اون انسان سیاه دل ما باشیم. یه لحظه خودتون رو جای اون فرد بذارید. ببینید چقدر کینه و نفرت و سیاهی دل رو میگیره. خیلی ترس و دلهره آوره که خودمون رو جای همچین افرادی فرض کنیم. پس اگر حس میکنیم که داریم به چنین وضعیتی نزدیک میشیم، باید به خود بیایم و از همین الان شروع کنیم دوباره خوب شدن رو. همین الان توبه کنیم و بریم پیش خدا. تا بتونیم دوباره حس زندگی و شاد زندگی کردن رو پیدا کنیم. تا بتونیم دل آروم و خیالی راحت رو به دست بیاریم. ان شاءالله که حتما میتونیم دوباره برگردیم سمت خدا. سمت اونی که مشتاق ماست. ای کاش بشه درک کرد این اشتیاق رو …
اما دو آیه ی آخر. که اول دلیل بدی گفته میشه و بعد راهکاری برای مقابله با این بدی ها:
(آيه 59)- اين آيه دليل مخالفت اين گروه را به روشنى بيان مىكند، مىگويد: اين نفوذناپذيرى و لجاجت بىحد و حساب و دشمنى با هر حقيقت، به خاطر آن است كه آنها حس تشخيص و درك خود را بر اثر كثرت گناه و لجاجت از دست دادهاند، و ابدا چيزى درك نمىكنند، آرى «اين چنين خداوند بر دلهاى كسانى كه علم و آگاهى ندارند مهر مىنهد» (كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى قُلُوبِ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ).
قابل توجه اين كه در آيات گذشته، علم پايه ايمان شناخته شده، و در اين آيه جهل پايه كفر و عدم تسليم در برابر حق.
(آيه 60)- اين آيه كه آخرين آيه سوره روم است، دو دستور مهم و يك بشارت بزرگ به پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله مىدهد، تا او را در اين مبارزه پىگير و مستمر در برابر اين لجوجان جاهل، و بىخردان سر سخت، به استقامت دعوت كند.
نخست مىگويد: «اكنون كه چنين است (در برابر همه حوادث، همه آزارها و كارشكنيها و نسبتهاى ناروا) شكيبايى و صبر پيشه كن» (فَاصْبِرْ). كه شكيبايى و صبر و استقامت كليد اصلى پيروزى است.
و براى اين كه پيامبر را در اين راه دلگرمتر كند مىافزايد: «وعده خدا بطور مسلم حق است» (إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
دومين دستور، دستور به تسلط بر اعصاب و حفظ متانت و آرامش، و به اصطلاح از جا در نرفتن در اين مبارزه سخت و پىگير است، مىفرمايد: «و هرگز نبايد كسانى كه ايمان و يقين ندارند تو را خشمگين و عصبانى كنند» (وَ لا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لا يُوقِنُونَ).
وظيفه تو بردبارى و تحمل و حوصله هر چه بيشتر و حفظ متانتى كه شايسته يك رهبر در برابر اين گونه افراد است، مىباشد.
اين سوره با وعده پيروزى مؤمنان بر دشمنان آغاز شد، و با وعده پيروزى نيز پايان مىگيرد، ولى شرط اصلى آن را صبر و استقامت شمرده است.
سوره روم - آیات 1 تا 50
سوره روم - آیات 51 تا 60
قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
اذا اراد الله بعبد خيرا جعل ذنوبه بين عينيه ممثله … و اذا اراد بعبد شرا انساه ذنوبه (157)
زمانيكه اراده كند خداوند خير به بنده اش برساند، گناهش را در مقابل چشمش قرار مى دهد، و آنگاه كه شر بنده اش را بخواهد گناه را فراموش او مى كند.
خير گر خواهد خدا بر بنده اش ****بيند عصيان رفته و آينده اش
شرش ار خواهد زطغيان گناه ****مى برد از يادش آثار گناه
بسم الله الرحمن الرحیم
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ (155)
الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ (156)
أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157)»
[1]
چند ساعت قبل از آخرین شب قدر، زلزله در خطه ی قهرمان پرور آذربایجان دل های مؤمنان عالم را لرزاند و اندوهی گران را بر آن جان های مالامال از ایمان نهاد و شاید لطفی خفّی از سوی ربّ علّی بود که سرّ آن را جز صاحب سرّ حق عجل الله فرجه الشریف نمی داند که گفته اند «البلاء للولاء»
این مصیبت را به حضور اقدس آن امام منتظر روحی و ارواح العالمین له الفداء ،نایب بزرگوارش دام ظله ،علمای آذربایجان دامت توفیقاتهم ،مردم شهید پرور این سرزمین و خانواده های داغدار آسیب دیده تسلیت عرض می کنم و برای در گذشتگان اجر جزیل، برای بازماندگان صبر جمیل، برای مصدومان شفای عاجل و برای تمامی آن عزیزان ثواب کامل از درگاه الهی خواستارم.
بی شک مردم مؤمن در ایران و جهان و مسئولان دست اندر کار در مدیریت این حادثه اندوهبار، دلسوزانه به وظایف خود آگاه اند و به آن عمل می کنند.
در اینجا از همه ی گروه ها، جمعیت ها و شخصیت هایی که در داخل و خارج از کشور، اظهار هم دردی نموده و آمادگی خود را برای امدادرسانی اظهار کرده اند، سپاسگزاری می نمایم.
نوشته ای از هادوی تهرانی
محبت به حضرت علي عليه السلام محبت به همه پاكي ها وخوبي ها است چون حضرت علي امام پاكيها وخوبيها است ، حضرتش مقتدا واسوه درهمه كارهاي خوب است ، پس هرچه وهركس كه درراه خوبي وپاكي باو دل بدهيم خود خوب وزيبا است ودر راستاي محبت حضرت علي (ع) است وهيچ منافاتي با او ندارد .
حضرت علي عليه السلام فرموده است : پدر ومادرت را دوست داشته باش ، همسر وفرزندانت را دوست داشته باش ، كار وزندگيت را دوست داشته باش ، امانت وراستي ودرستي وپاكي وعفت وحيا ونماز را دوست داشته باش ، دوست داشتن اينها دوست داشتن حضرت علي عليه السلام است كه حضرت علي سمبل ونماد تمام خوبيهاست والبته اگر به كسي ويا چيزي وكاري دل داديم كه با پاكي وبندگي خدا وخير وصلاح ما سازگار نبود واز روي هوا وهوس وگناه ويا غفلت بود اين با محبت حضرت علي عليه السلام جمع نمي شود . اينجاست كه مي گويند :
هست آئين دوبيني ز هوسقبله عشق يكي باشد وبس
واين شعار خيلي خيلي غلط است كه بعضي مي گويند آقا محبت حضرت علي (ع) جاي خود وانجام بعضي از گناهان جاي خود چرا كه اگر ظرفي را كثيف كنيم اشياء پاك وتميز داخل آن خراب مي شود مثل شير كه در داخل ظرف آلوده نمي ريزيم .
خداوند برای چشم، چند محافظ قرار داده است:
جایگاه آن را در میان گودالی از استخوان ها قرار داده و چون چشم از پیه ساخته شده، آن را با اشک شور مخلوط کرده است تا فاسد نشود.
مژه، دربان و پلک پوشش چشم است. ابرو، سایبان و خطوط پیشانی برای انحراف عرق به دو سوی صورت است.
هر شبانه روز ده ها هزار عکس رنگی می گیرد، بدون آنکه به فیلم و یا تنظیمِ خاصی نیاز داشته باشد. راستی آیا وجود دوربینی که از پیه ساخته شده و دهها سال عکسبرداری و فیلمبرداری می کند، نشانه قدرت معجزه گر الهی نیست؟!!
چشم، مظهر عاطفه و غضب و مظهر تعجب و ادب و مظهر زیبائی و عشق است.
چشم، رابط انسان با جهان خارج و زبان، وسیله ارتباط انسان با دیگر انسانها و بهترین و ارزان ترین و ساده ترین و عمومی ترین وسیله مبادلات علمی و فرهنگی و اجتماعی است.
شاید تأکید قرآن بر دو چشم، به خاطر آن باشد که تخمین مسافت و فاصله و عمق اشیا با یک چشم امکان پذیر نیست.
بگذریم که چشم نقش ویژه ای در زیبائی افراد دارد و یکی از راه های شناحت افراد است. اگر گوش یا دهان افراد پوشیده باشد به راحتی می توان آنان را شناخت در حالی که اگر چشم بسته باشد، شناخته نمی شوند.
چشم، دریچه دل و عشق است. شاعر می گوید:
زدست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
چشم، راه نفوذ در دیگران است. تفاوت شاگردی که استاد را ببیند و در چشم او نگاه کند با شاگردی که از طریق بلندگو یا نوار سخنی را بشنود، بسیار است.
پدید آورنده : محمدباقر سعیدی روشن
خیز و خلاق جهان تازه شو
شعله در برکن خلیل آوازه شو
عشق با دشوار ورزیدن خوش است
چون خلیل از شعله گل چیدن خوش است.
در میان موجودات عالم آن مقدار که ما آگاهی داریم، تنها انسان واجد این ویژگی است که وجودی خلاق و سازنده دارد. هویت انسان مجموعه ای از استعدادهای سرشار است که جریان و فعالیت آن ها، زندگی انسان را یک زندگی سیال و نوآفرین می نماید که خود و جهان اطراف خود را دگرگون می نماید و بازآفرینی می کند.
توان خلاقیت و ابداع بشر از نیروهای مولد درونی و قدرت فهم و بصیرت او سرچشمه می گیرد و نوسازی های او رهاورد آگاهی و آزادی اوست.
صفحات: 1· 2
عید فطر.. عید پایان یافتن رمضان نیست.. عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش است.. چونان ققنوس که از خاکستر خویش دوباره متولد می شود. رمضان کوره ایی است که هستی انسان را می سوزاند و آدمی نوبا جانی تازه از آن سر بر می آورد. فطر شادی و دست افشانی بر رفتن رمضان نیست، بر آمدن روز نو، روزی نو و انسانی نو است. بناست که رمضان با سحرهاوافطارهایش.. با شبهای قدر و مناجاتهایش از ما آدمی دیگر بسازد. اگر درعید فطر درنیابیم که از نو متولد شده ایم.. اگر تازگی را در روح خود احساس نکنیم.. عید فطر عید ما نیست.
در تفسير” فرات ” از امام صادق(ع) در ذيل آيه ی شريفه ی ” انا انزلناه في ليلةالقدر” نقل کرده است که فرمود:
الليلة فاطمة، و القدرالله ، فمن عرف فاطمة (ع) حق معرفتها فقد أدرک ليلة القدر، و إنما سميت فاطمة لأن الخلق فطموا عن معرفتها.
مراد از” ليلة” فاطمه (ع) و مقصود از” قدر ” خداوند است، پس هر که فاطمه (ع) را آن طور که سزاوار است و حق معرفت او است بشناسد، شب قدر را درک کرده است. و همانا آن حضرت ” فاطمه” ناميده شده است؛ زيرا مردم از شناخت او بريده شده و عاجزند.
شايد راز تشبيه فاطمه(ع) به ” ليلة القدر” پنهاني و در پرده بودن معرفت و شناخت آن حضرت برای مردم است مثل پنهان بودن شب قدر، و به خاطرهمين آنرا در آيه با دو حرف استفهام آورده و فرموده است:” و ما ادريک ما ليلة القدر” تا بزرگي شأن و قدر آن را بفهماند يا عاجز بودن شناخت آن را براي غيرمعصومين ثابت کند، زيرا شب قدر را غير از معصومين (ع) نمي شناسند، و يا مقصود اين است که هر کس فاطمه (ع) را آنگونه که سزاوار است بشناسد و به حقيقت معرفت او پي ببرد پرده ازمقابل چشمان او کنار مي رود و جلالت و عظمت آن حضرت و فرود آمدن فرشتگان را به محضر او در آن شب مي بيند، بطوري که به شب قدر بودن آن يقين پيدا مي کند، و در حقيقت درک شب قدر همين است.
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
من نصر الباطل خسر
كسيكه باطل را يارى كند در فرداى قيامت زيانكار و پشيمان است .
زباطل گر كنى يارى بدوران ****زمانى آيدت ، افسوس و خسران
پشيمانى ديگر سودى ندارد ****برايت ارمغان حسرت بيارد
در حديث داريم كه پيامبر(ص) فرمودند: «صِل مَن قطعك» يعني به او كه از تو قطع مي كند، بچسب. اين به رابطه مافوق و مادون هم مربوط است. مادون عقل ندارد و قطع مي كند. آيا من هم بايد قطع كنم؟ بايد بچسبم. بچه قهر مي كند، رفيق قهر مي كند، مي گويد به من اهانت شده است. چند دفعه سلام كردم جوابم را نداد. ببين پيامبر(ص) ما چه اخلاقي دارد كه مي گويد به كسي كه از تو قهر كرده است بچسب. چگونه اين كار را بكنم؟ اگر به او بچسبم سيلي ام مي زند. نقشه بكش، پشت سر تعريفش را بكن تا سيلي نزند. تا ببيند كه بدك هم نيست، خوب چيزي است. مطمئن باش كه قبل از تو او پيش قدم نمي شود. انتظار نكش. هم مادون باشد و هم پيش قدم شود؟ امكان ندارد.
هركس كه پايين تر است نازش بيشتر است. در ميان مردم مي گويند هر كه زشت تر است بازي و نازش بيشتر است. به ملك باج نمي دهد. خوب ها ناز ندارند. مگر نديديد كه خدا از ما قرض مي گيرد؟ «من ذا الذي يقرض الله قرضاً حسناً» خدا مي فرمايد چه كسي هست به من قرض بدهد؟ آيا خداوند طلب نصرت مي كند؟ انبيا هم طلب نصرت مي كردند: «قال من انصاري الي الله قال الحواريون نحن انصارالله واشهد بانا مسلمون» آيا حضرت عيسي(ع) فقير است كه از مادون خودش ياري مي خواهد؟ نه! او فقير نيست، بلكه بزرگ است و مي خواهد مادون را راه بيندازد. حضرت اباعبدالله(ع) هم در روز عاشورا همين را فرمود. «هل م ن ناصر ينصرني»؛ چه كسي از ميان شما هست كه مرا كمك كند؟ آيا اين از روي نياز است؟ نه! او بزرگ است و مي خواهد شنونده را راه بيندازد
اين است معني سخن پيامبر(ع) كه فرمود: «صل من قطعك و اعف عمن ظلمك»؛ حتي كسي را كه به تو ظلم كرده عفو كن. هرجا حرف زدي او بدرفتاري كرد، به او خدمت كردي به تو ظلم كرد، مالت را خورد، خداي نخواسته به تو اهانت كرد، با اين همه تو عفوش كن. روي دستش بلند شو. مرد باش. اينها اخلاق پيامبر ما است. بقيه مي گويند به كسي كه به تو احسان كرده احسان كن. هر كس باشد اين كار را مي كند، اما پيامبر(ص) مي گويد به كسي بچسب كه تو را ترك مي كند. عفو كن كسي را كه به تو ظلم مي كند. عطا كن به كسي كه از تو منع مي كند. از مالش مي خواهي و به تو نمي دهد. اينها صفات بزرگان است و رشد دقيقاً همين است
برگرفته از سخنان حاج اسماعيل دولابي
کتاب كيمياي محبت
آیت الله اراکی فرمود:
شبی خواب امیرکبیر را دیدم، جایگاهی متفاوت و رفیع داشت .
امیرکبیر
پرسیدم چون شهیدی و مظلوم کشته شدی این مرتبت نصیبت گردید؟
با لبخند گفت خیر.
سؤال کردم چون چندین فرقه ضاله را نابود کردی؟
گفت: نه
با تعجب پرسیدم پس راز این مقام چیست؟
جواب داد: هدیه مولایم حسین است!
گفتم چطور؟
با اشک گفت:
آنگاه که رگ دو دستم را در حمام فین کاشان زدند؛ چون خون از بدنم میرفت تشنگی بر من غلبه کرد سر چرخاندم تا بگویم قدری آبم دهید؛ ناگهان به خود گفتم میرزا تقی خان! ۲ تا رگ بریدند این همه تشنگی! پس چه کشید پسر فاطمه؟ او که از سر تا به پایش زخم شمشیر و نیزه و تیر بود! از عطش حسین حیا کردم، لب به آب خواستن باز نکردم و اشک در دیدگانم جمع شد.
آن لحظه که صورتم بر خاک گذاشتند امام حسین آمد و گفت:
به یاد تشنگی ما ادب کردی و اشک ریختی؛ آب ننوشیدی این هدیه ما در برزخ، باشد تا در قیامت جبران کنیم.
منبع: کتاب آخرین گفتارها
بسیار سخن داشتم از دوری روی تو ولی …
گوشه ای از حرفهای دلم را برایت به تصویر کشیدم …
آخر بس است دوری و هجران … رهی نشانم ده…
الا خورشید عالم تاب ارباب … قرار هر دل بی تاب ارباب
نه تنها من، که دیدم آفرینش … تو را می خواندت ارباب، ارباب
بی شک یکی از برترین و زیباترین هدیه های خداوند به آدمی، قدرت خلاقیت یا آفرینندگی اوست. «استاد مطهری»، آدمی را مظهر خلاقيت الهي دانسته است (مطهری، 1372). ذات احدیت، به تمام بندگان خود این قدرت و توانایی را ارزانی داشته است تا خلاق باشند و از این طریق دست به ابتکارات و ابداعات جدید بزنند و از آنها نهایت لذت را ببرند. وجود افراد خلاق در هر جامعه ای بسیار ضروری و حائز اهمیت می باشد. چرا که وجود ايده هاي خلاقانه این افراد باعث می شود تا کشور به سمت توسعه، پیشرفت و ترقی رهنمون گشته و به اهداف آرمانگرایانه خود دست یابد. برای افراد خلاق، ویژگی های خاصی را برشمرده اند از جمله اینکه:
- افراد خلاق، اغلب با آب و تاب حرف مي زنند. ذكر جزييات يك ماجرا و به تفضيل سخن گفتن مي تواند نشانه قدرت خيال و تصور زياد باشد.
- افراد خلاق، دقت و توجه شدید در گوش دادن، مشاهده كردن يا انجام دادن كاري دارند.
- افراد خلاق، در صحبت های خود از قیاس و تمثیل به وفور استفاده می کنند.
- افراد خلاق، عادت به وارسی منابع مختلف دارند و با دقت به اشیا و پیرامون خود می نگرند.
- افراد خلاق، اشتیاق به صحبت کردن درباره كشفيات با ديگران دارند.
- افراد خلاق، نه تنها در بیان گفتار، کلام و عقاید خود هراسی ندارند، بلکه جسارت زیادی دارند.
- افراد خلاق، ذاتا كنجكاو هستند و به راحتی از کنار مسائل نمی گذرند و درباره هر موضوعی سئوالات عجیبی مطرح می نمایند.
- افراد خلاق، همیشه ايده هاي زيادی درباره مسائل ارئه م یدهند.
صفحات: 1· 2
گفتاري از آيتالله شيخ مجتبي تهراني
مي¬دانم بسيار شنيدهاي که قدر را بايد قدر دانست، قدر آدمي را قدر مي¬سازد، قدر است که قدرشناسمان ميکند و در قدر، توان تغيير تقدير است.
تمامي اينها، معرفت ناب شيعي است؛ اما نميشود بزرگي چنين توصيفاتي از شبي کند و راه رسيدن به اين عظمتها را نگويد؛ زيرا اين مکتب، مکتب نور و حکمت است؛ مکتب آل الله است و من سالها دنبال اين بودم که دريابم راه رسيدن به اين معارف چيست و آن را تنها در کلام تربيت شدگان همين مکتب يافتم.
شب قدر؛ قلب رمضان
در بين ايام و ليالي ماه مبارک رمضان، شبهاي قدر، از نظر اجابت دعا، مورد تأکيد خاص قرار گرفتهاند؛ حتّي در روايتي امام صادق عليهالسلام فرمود: «قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَيْلَةُ الْقَدْرِ»1؛ يعني آن شبي که از نظر آثار در پذيرش درخواستهاي عبد توسط ربّ، برجستهترينِ شبهاست، شب قدر است.
در شب قدر، چگونه دعا کنيم؟
شخصي به خدمت امام صادق عليهالسلام و ميگويد: آقا! من دعا ميکنم؛ ولي دعاهايم به اجابت نميرسد؛ چه کار کنم؟ حضرت ميفرمايد: تو بايد از جهت دعا وارد شوي و دعا کني. تو راه دعا را گم کردهاي. اگر از خدا تقاضا کني، امّا از همان راه دعا، اگرچه گناهکار هم باشي، جوابت را به تو ميدهد.
بعد حضرت به او دستورالعمل ميدهد؛ ابتدا مسئله حمد و ثناي الهي را مطرح ميفرمايد که خودش بحث جداگانه دارد و بعد اين جمله را دارد: «ثُمَّ تَعْتَرِفُ بِذُنُوبِكَ ذَنْبٍ ذَنْبٍ»؛ يعني پيش خدا که رفتي، به يکايک گناهانت اعتراف کن و بگو بد کردم. و هر مقدار که يادت ميآيد چه کردي را اقرار کن و بعد ميفرمايد: آن چيزهايي را که بر تو پوشيده است، اجمالاً اعتراف کن و بعد آن جا عذرخواهي کن و بگو حالا از ما چشمپوشي کن.
در مرحله بعد، بايد در دلت تصميم بگيري که ديگر گناه نکني؛ عذرخواهي کن و پوزش بطلب و بعد هم در دلت - نه زبانت - واقعاً بنا بگذار که ديگر اين کارها را نکني. پوزش هم که ميطلبي، با حالت پشيماني و صدق نيت و با خوف و رجا باشد.
مرحله نهايي، اين است که طلب مغفرت را با اين دعا تکميل کني و بعد به سراغ ساير خواستههايت بروي و آن اين که از خدا کمک بخواه که مطيع او شوي!
حضرت ميفرمايد: حالا که ميخواهي با خدا حرف بزني، بگو خدايا! من معذرت ميخواهم از گناهانم؛ من از تو ميخواهم که از من بگذري و توبهام را بپذيري و امّا تنها خواستهات اين نباشد و از خدا فقط نخواه که از گناهانت بگذرد؛ بلکه در دعاهايي که اين شبها ميکنيد، از خدا بخواهيد که خدا کمکتان کند که سال آينده مطيع خدا باشيد.
درباره طلب مغفرت، نبايد تصور شود که امري سخت است؛ نه، بلکه فقط يک توجه کافي است!
آنوقت مطمئن باش که او هم ميگذرد. من يقين دارم و اصلاً اعتقادم اين است که آنهايي که امشب «يک توجه» به خدا کردهاند، همه آنها آمرزيده هستند و با همين يک توجه که «خدايا ما بد کرديم»، همه چيز تمام ميشود و او هم کار را تمام ميکند. پس اوّل، معذرتخواهي کن؛ بعد هم طلب کمک کن که سال آينده ديگر من اينطور عمل نکنم و بگو خدايا! تو خودت دستم را بگير. اين روش دعا کردن را به ما ياد دادهاند.
بنابراين، در بهترين ايام و بهترين موقعيتها که دعا به اجابت ميرسد، آن هم در حالي که خودش مرا دعوت کرده و گفته است بيا و من هم آمدهام و سرافکنده هم هستم، اعتراف هم ميکنم به اين که من بد کردهام، تصميم ميگيرم که ديگر بد نکنم. اينها همه مقدمه اين است که بتوانم از خدا درخواست کنم.
اينجاست که خطاب ميرسد حالا چه ميخواهي و درخواستت چيست؟
شبهای ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان میدهند برای تفریح است یا برای بچهها. شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید.
کمی به کارهایتان برسید. نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید. افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، يه دعایی، يه ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید. به قرآن نگاه کنید. يا اینکه اصلا ساکت بنشینید. این خیلی قیمتی است. آدم افطار حقیقی را با خدا میکند. افطار حقیقی که خوردن نیست. ابعث حیا، آن افطار است . نماز پیامبر(ص) است. روزه علی(ع) است. افطار خداست. از افطار بالاتر هم چیزی نیست.
علی(ع) روزه است؛ یعنی هر که علی(ع) را قبول کند در دنیا کم حرف میزند، آلوده نمیشود. ذکر دنیا را کم میکند ادعایش از بین میرود.
هر که پیغمبر را نگاه کند نماز خوانده است. ذکر خدا میگوید، دعا میکند، صلوات میفرستد . همینطور میآید جلو تا خدا را ملاقات میکند و میگوید اشهد، خدا را دیدم. اشهد ان لا اله الا الله میگوید و بالا میرود .
نگویمت که همه ساله می پرستی کن / سه ماه “می” خور و نه ماه پارسا باش
تفسیر این بیت حافظ این است که سه ماه رجب و شعبان و رمضان فصول اهل محبت است . سه ماه کافی است تا نه ماه دیگر را شراب صافی: یامن یکفی من کل شی و لا یکفی منه شی ، اکفنی ما اهمنی من امر الدنیا و الآخره آنچه نادیدنی است برایت به تماشا بگذارد .
اولیای خدا چه چیزی برداشت کردند که وقتی به این ماه می رسیدند مثال بارز واشتاق الی قربک فی المشتاقین بودند . بی شک به خدا اطمینان داشتند و در هر حال رضا بودند . آدم ها برایشان فرقی نمی کرد و همه را به دید الهی می دیدند . مریضی و بی پولی و مرگ و غم و غصه و حتی شادیها برای آنها نشانه است از سلطان السلاطین .
چرا ما به خدا اعتماد و اتکا نمی کنیم در صورتی که می دانیم کسی ما را اندازه او دوست ندارد و به فکر ما نیست و توکل بر غیر او خسران دنیا و عقباست . خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک یک راهنمایی برای آنهایی که دلشان در حال تپش است : عارف فانی سید هاشم حداد (ره) می فرمایند: همت عالی دار ، به چیزهای کوچک قانع مشو ، اینقدر دور خود نگرد ، به اوبسپار و جلو برو .
مرد باید عالی همت باشد . حیف است کسی که می خواهد به محضر سلطان السلاطین حضور یابد درراه مثلا از گدای سر گذر چیزی بخواهد.”
هر جا غصّه دار شدی استغفار کن. استغفار امان انسان است.
به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای ، اذیّتت کرده اند ؟ گناهی کرده ای؟ بعضی وجود خودشان را گناه می دانند. شما می گویی چرا من درست کار نمی کنم ، او خودش را گناه می داند. محزون که شدی استغفار کن.
چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را ، استغفار غم ها را از بین می برد. همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند ، مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد ؛ استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می رسانی
در حدیث است که هشت چیز شما دست خداست : موت و حیات, مرض و صحت, فقر و غنا, خواب و بیداری, چه چیزی می ماند که دست خودمان باشد؟
منبع:نشریه پرتوی سخن
منبع:پایگاه خبری فرهنگ انقلاب اسلامی
انتشار این قرآن در بازارها با واکنش شدید بسیاری از علما و چهره های سرشناس جهان اسلام و جهان عرب مواجه شده و آن را اقدامی توهین آمیز به قرآن کریم دانسته و خرید و فروش آن را نیز حرام اعلام کرده اند.
به گزارش فرهنگ به نقل از شیعه آنلاین، طی چند روز اخیر جدیدترین نوع قرآن که «قرآن باربی» نامیده می شود وارد بازار بسیاری از کشورهای جهان اسلام و جهان عرب شده است.
این قرآن که منبع چاپ و تولید آن تا بدین لحظه مشخص نیست، در رنگ های مختلف به ویژه رنگ های شاد چاپ شده و به اصطلاح ظاهری فانتزی دارد و بیشتر به عنوان هدیه برای زنان مورد استفاده قرار می گیرد. صفحات داخلی این قرآن نیز رنگی است.
انتشار این قرآن در بازارها با واکنش شدید بسیاری از علما و چهره های سرشناس جهان اسلام و جهان عرب مواجه شده و آن را اقدامی توهین آمیز به قرآن کریم دانسته و خرید و فروش آن را نیز حرام اعلام کرده اند.
متن زير اقلا مرور چند آيه زيباي قرآن است:
گفتم: خستهام.
گفتي: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا اميد نشيد(زمر/53) ::.
گفتم: هيشکي نميدونه تو دلم چي ميگذره.
گفتي: ان الله يحول بين المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بين انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غير از تو کسي رو ندارم.
گفتي: نحن اقرب اليه من حبل الوريد
.:: ما از رگ گردن به انسان نزديکتريم (ق/16) ::.
گفتم: ولي انگار اصلا منو فراموش کردي!
گفتي: فاذکروني اذکرکم
.:: منو ياد کنيد تا ياد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: تا کي بايد صبر کرد؟
گفتي: و ما يدريک لعل الساعة تکون قريبا
.:: تو چه ميدوني! شايد موعدش نزديک باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگي و نزديکت براي منِ کوچيک خيلي دوره! تا اون موقع چيکار کنم؟
گفتي: واتبع ما يوحي اليک واصبر حتي يحکم الل
.:: کارايي که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (يونس/109) ::.
گفتم: خيلي خونسردي! تو خدايي و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم کوچيک… يه اشاره کني تمومه!
گفتي: عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لکم
.:: شايد چيزي که تو دوست داري، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدک الضعيف الذليل… اصلا چطور دلت مياد؟
گفتي: ان الله بالناس لرئوف رحيم
.:: خدا نسبت به همهي مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: دلم گرفته.
گفتي: بفضل الله و برحمته فبذلک فليفرحوا
.:: (مردم به چي دلخوش کردن؟!) بايد به فضل و رحمت خدا شاد باشن (يونس/58) ::.
گفتم: اصلا بيخيال! توکلت علي الله.
گفتي: ان الله يحب المتوکلين
.:: خدا اونايي رو که توکل ميکنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خيلي چاکريم!
ولي اين بار، انگار گفتي: حواست رو خوب جمع کن! يادت باشه که:
و من الناس من يعبد الله علي حرف فان اصابه خير اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علي وجهه خسر الدنيا و الآخره
.:: بعضي از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت ميکنن. اگه خيري بهشون برسه، امن و آرامش پيدا ميکنن و اگه بلايي سرشون بياد تا امتحان شن، رو گردون ميشن. خودشون تو دنيا و آخرت ضرر ميکنن (حج/11) ::.
گفتم: چقدر احساس تنهايي ميکنم.
گفتي: فاني قريب
.:: من که نزديکم (بقره/186) ::.
گفتم: تو هميشه نزديکي؛ من دورم… کاش ميشد بهت نزديک شم.
گفتي: و اذکر ربک في نفسک تضرعا و خيفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پيش خودت، با خوف و تضرع، و با صداي آهسته ياد کن (اعراف/205) ::.
گفتم: اين هم توفيق ميخواهد!
گفتي: ألا تحبون ان يغفرالله لکم
..:: دوست نداريد خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.
گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشي.
گفتي: و استغفروا ربکم ثم توبوا اليه
.:: پس از خدا بخوايد ببخشدتون و بعد توبه کنيد (هود/90) ::.
گفتم: با اين همه گناه… آخه چيکار ميتونم بکنم؟
گفتي: الم يعلموا ان الله هو يقبل التوبة عن عباده
.:: مگه نميدونيد خداست که توبه رو از بندههاش قبول ميکنه؟! (توبه/104) ::.
گفتم: ديگه روي توبه ندارم.
گفتي: الله العزيز العليم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولي) خدا عزيزه و دانا، او آمرزندهي گناه هست و پذيرندهي توبه (غافر/2-3) ::.
گفتم: با اين همه گناه، براي کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتي: ان الله يغفر الذنوب جميعا
.:: خدا همهي گناهها رو ميبخشه (زمر/53) ::.
گفتم: يعني بازم بيام؟ بازم منو ميبخشي؟
گفتي: و من يغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کيه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.
گفتم: نميدونم چرا هميشه در مقابل اين کلامت کم ميارم! آتيشم ميزنه؛ ذوبم ميکنه؛ عاشق ميشم! … توبه ميکنم: يا غافر الذنب، اغفر ذنوبي جميعا
گفتي: ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين
.:: خدا هم توبهکنندهها و هم اونايي که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
ناخواسته گفتم: الهي و ربي من لي غيرک
گفتي: اليس الله بکاف عبده
.:: خدا براي بندهاش کافي نيست؟ (زمر/36) ::.
گفتم: در برابر اين همه مهربونيت چيکار ميتونم بکنم؟
گفتي:يا ايها الذين آمنوا اذکروا الله ذکرا کثيرا و سبحوه بکرة و اصيلا هو الذي يصلي عليکم و ملائکته ليخرجکم من الظلمت الي النور و کان بالمؤمنين رحيما
.:: اي مؤمنين! خدا رو زياد ياد کنيد و صبح و شب تسبيحش کنيد. او کسي هست که خودش و فرشتههاش بر شما درود و رحمت ميفرستن تا شما رو از تاريکيها به سوي روشنايي بيرون بيارن. خدا نسبت به مؤمنين مهربونه (احزاب/42-43) ::.
منبع اين مطلب را نميدانم و اندكي آن را تصحيح نمودم. آيات هم بعضا به صورت قسمتي از آيه آمده. اگر غلطي داشت شرمنده! التماس دعا.
مقاله ي زیر متن سخنرانی مهدی نصیری در دفتر نشریه لثارات است که در زمستان 1388 با موضوع نسبت اسلام ومدرنیته انجام شد مي باشد.
در آغاز بحث ذکر چند نکته ضروري به نظر مي رسد:
نکته اول: اين است که حضرت علي(ع) به کميل فرمود: «ياکميل ما من حرکة الا و انت محتاج فیها الي معرفة» اي کميل برای هر حرکت خود نیاز به معرفت و شناخت داري.
اين که ما متدين و حزب اللهی هستيم، کافي نيست. بايد در قبال هر حرف و سخن خويش و هر مرده باد و زنده بادمان معرفت هم داشته باشيم. در جايي ديگر مي فرمايند کسي که بدون بصيرت وارد ميدان عمل شود هر چه که بيشتر سرعت بگيرد از مسير اصلي انحرافش بيشتر مي شود.
صفحات: 1· 2
یکی ازسئوال هایی که در مشاوره ها با آن سال هاست که مواجه شده ام سئوالاتی است که دختران در شرف ازدواج می پرسند یکی از سئوال هاي مهم که اخیراً بسیار رواج دارد یافته است این است که چرا خواستگار می رود و پشت سرش را نگاه نمی کند.
این امر می تواند علل مختلفی داشته باشد.
الف: عوامل طبیعی:
-1 دختر: شلخته بودن، بدلباسی، بی توجهی به نوع استفاده از واژه ها و کلمات، توقعات سنگین(مادي یا معنوي)، بیماري روانی یا جسمانی، اجتناب از جمع زنان و شرکت نکردن درمراسم آنان.
-2 خواستگار: دمدمی مزاج و شخصیت بی ثبات، تصور این که دختر با اهداف و معیارهاي اوتناسب ندارد، ترس از توقعات(مادي یا معنوي) سنگین، ذهن خوانی، برداشت ابتدایی نادرست ازخانواده دختر و تصحیح برداشت با روبرو شدن( انتظار مال دار بودن و…)
صفحات: 1· 2
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عليك بالبشاشة فانها حبالة المودة .
بر تو باد بخوشروئى زيرا اين خصلت ريسمان و وسيله دوستى با مردم است .
به مردم روبرو شو با بشاشت ****بكن با خلق با نيكى رفاقت
كه آن سررشته باشد بر مودت ****بيارد دوستى را با محبت
قال اميرالمؤ منين عليه السلام :
عليك بالحكمة فانها الحلية الفاخرة .
بر تو باد بآموختن حكمت ، زيرا حكمت لباس زيبائى است كه شخص را سرافراز مى دارد.
چو بتوانى برو حكمت بياموز ****كه اندر كارها باشى تو پيروز
لباس دانش ار پوشى تو در بر ****سرافرازى و تاج علم بر سر
هنگامي كه دربارهي زن تعصّبهاي خشك و ناپختهي ابومسلمي حاكم گردد، بهطور طبيعي روزگاري پيش ميآيد كه زنان جامعه، گرفتار سكس و عرياني و بد حجابي ميگردند.
آوردهاند كه وقتي ابومسلم خراساني همسرش را در شب عروسي به خانهي بخت ميبرد، او دستور داد كسي در شهر ظاهر نشود تا همسر او در ميان زنان ديگر به خانه رود و مردي او را نبيند. هنگامي كه زن از اسب پياده شد، دستور داد كه زين اسب را بسوزانند و اسب بخت برگشته را از كمر دو نيم كرد تا ديگر كسي بر آن سوار نشود! گويا كسي آنجا نبوده يا جرأت و توان اين پرسش را نداشته كه براي آوردن زني از خانهاي به خانهي ديگر چه نيازي است كه مردم در شهر ظاهر نشوند؟ آيا آتش زدن زين اسب اسراف و حرام نيست و كشتن اسب بيچاره رواست؟ چگونه است كه ديدن زن ديگران براي ابومسلم ايرادي ندارد، ولي ديدن زن او توسّط مردم ايرادي بزرگ است! آيا اين كارها حكايت از تعصّب و غيرتهاي جاهلانه نميكند و ميتواند اساس عقلي و ديني داشته باشد؟ آري! اين افراط و تفريطها نتيجهاي جز وضعيت كنوني را در پي نخواهد داشت. چه خوب بود ابومسلمها سر از قبر بيرون ميآوردند و وضعيت ناهنجار جامعهي جهاني امروز را براي يك بارهم كه شده مشاهده ميكردند.
در دين مبين اسلام آمده است: همين كه جاي نشستن زن سرد شد، نشستن مرد در آن مكان مانع و كراهتي ندارد. آنان كه براي زن هيچ گونه حريم عفافي قائل نيستند و آنان كه ميگويند: اگر خداي ناكرده چشم مرد نامحرمي به لباس زني افتاد، ديگر آن زن عفّت ندارد و او را بايد طلاق داد و آن لباس را بايد سوزاند، هر دو دسته، در شناخت غيرت و موارد اِعمال آن دچار افراط و تفريط شدهاند و نظر هيچ كدام اساس عقلي و ديني درستي ندارد.
(اهل سلوک ومراقبه حتما بخوانند)
در سال های جوانی، من و دوست هایم خیلی افتاده بودیم تو خط اخلاق و اعتقاد. نتب کلاس و جلسه اخلاقی و تقوایی داغ بود.
تلویزیون پشت هم از همین برنامه ها و توصیه ها پخش می کرد. یک دنیا دستور نکنید و بکنید توی سرهای ما چرخ می خورد. می خواستیم خوب باشیم و خوب بودن آن روزها خیلی سخت شده بود. مدام داشتیم خودمان را مجبور می کردیم که مثل حضرت رفتار کنیم. نمی شد. نمی توانستیم. به خودمان فحش می دادیم. ناامید می شدیم. فکر می کردیم عیب های اساسی داریم و دیگر درست شدنی نیستیم.
چند سالی طول کشید تا فهمیدیم گره کار توی همین مجبور کردن است. ماجرا زورکی نیست. فهمیدیم آدم ظریف است و یک شبه نمی شود به اش شکل داد. مثل کار سفالگری می ماند که اگر فشار دستت را زیاد کنی، به جای شاهکار هنری از زیر دستت هیولای گلی می آید بیرون. ولی دیگر خیلی دیر شده بود. خیلی از همسفرهایمان خیال کرده بودند دین یعنی همین زور و فشار و گفته بودند ما نخواستیم و خداحافظ.
در تاریخ اسلام سمیه ها کم نبودند اما شنیدن وصف سمیه کردستان در سهای خاص خود را دارد.
ناهید فاتحی کرجو در چهارمین روز از تیر ماه سال 1344 در شهر سنندج در میان خانواده ای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانه دار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ می کرد.
ناهید کودکی مهربان، مسئولیت پذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را پرورش میداد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت میبرد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم وگریه کنم، چشمانم سرخ می شود و سرم درد می گیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه میکنم، نه خسته ام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس می کنم، بلکه تازه سبک تر و آرام تر میشوم».
با شروع حرکت های انقلابی مردم ایران، ناهید هم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیمایی ها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرارگرفت.
روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم به خیابان های اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش می گوید؛ «آن شب ناهید از درد نمی توانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود رنگ شده بود».
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیری های ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاری اش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغازکرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک کومله را که زخم خورده فعالیت های انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
ناهید علاوه بر همکاری با بسیج وسپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتاب های مذهبی و قرآن و انجام فعالیت های اجتماعی می گذراند.
اوایل زمستان سال 1360 به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبالش می رود و بعد از ساعت ها پرس و جو پیدایش نمی کند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقت ها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دست تنها، به تنهایی همه جا دنبال او می گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که ناهید را می شناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که: چهار نفر، ناهید را دوره کرده، به زور سوار مینی بوس کردند و بردند!
بعد از ربوده شدن ناهید، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار می گرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه می فرستادند که: اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچه هایتان را هم میکشیم
چند وقتی از ربوده شدن ناهید گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. یک روستایی گفته بود: آنها سر دختری را تراشیده بودند و او را در روستا می گرداندند . گفته بودند آزادت نمی کنیم مگر اینکه به خمینی توهین کنی!.
او ناهید بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بودکه ناهید، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.
از روز ربوده شدن او یازده ماه می گذشت که پیکر بی جان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخ های اطراف روستای هشمیز پیدا کردند. روایت دیگر حاکیست که اشرار برای وادار کردن ناهید به توهین نسبت به حضرت امام(ره) اورا زنده بگور کرده بودند.
وقتی جنازه را به شهر سنندج انتقال دادند مادرش بسیار بی تابی می کرد و چندین بار از هوش رفت. پیکر آغشته به خون ناهید اگر چه دیگر صدایی برای فریاد زدن و جانی برای فدا کردن در راه انقلاب نداشت اما کتابی مصور از ددمنشی ضد انقلاب بود. زنان سنندجی با دیدن آثار شکنجه بر بدن ناهید و سر شکسته و تراشیده اش، به ماهیت اصلی ضد انقلاب، بیش از بیش پی برده و با ایمان و بصیرتی بیشتر به مبارزه با آنان پرداختند.
شرط شرافت
قال الصادق عليه السلام: من اراد ان يكون فى جوار نبيه و جوارعلى و فاطمه عليهم السلام فلا يدع زيارة الحسين عليه السلام. (21)
امام صادق (ع) فرمود: كسى كه مىخواهد در همسايگى پيامبر (ص) و در كنارعلى (ع) و فاطمه (س) باشد زيارت امام حسين (ع) را ترك نكند.
زيارت، فريضه الهى
قال ابوعبدالله عليه السلام: لو ان احدكم حج دهره ثم لم يزرالحسين بن على عليهماالسلام لكان تاركا حقا من حقوق رسول الله (ص) لان حق الحسين فريضة من الله تعالى واجبه على كل مسلم. (22)
امام صادق (ع) فرمود: اگر يكى از شما تمام عمرش را احرام حج ببندد اما امام حسين عليه السلام را زيارت نكند حقى از حقوق رسول خدا (ص) را ترك كرده است؛ چرا كه حق حسين (ع) فريضه الهى و بر هر مسلمانى واجب و لازم است.
كربلا كعبه كمال
قال ابوعبدالله عليه السلام: من لم يأت قبرالحسين عليه السلام حتى يموت كان منتقص الايمان منتقص الدين، ان ادخل الجنة كان دون المؤمنين فيها. (23)
امام صادق (ع) فرمود: هر كس به زيارت قبر امام حسين (ع) نرود تا بميرد، ايمانش ناتمام و دينش ناقص خواهد بود به بهشت هم كه برود پايينتر از مؤمنان در آنجا خواهد بود.
از زيارت تا شهادت
قال ابوعبدالله عليه السلام: لا تدع زيارة الحسين بن على عليهماالسلام و مُرّ أصحابك بذلك يمدالله فى عمرك و يزيد فى رزقك و يحييك الله سعيدا ولا تموت الا شهيدا. (24)
امام صادق (ع) فرمود: زيارت امام حسين عليه السلام را ترك نكن و به دوستان و يارانت نيز همين را سفارش كن! تا خدا عمرت را دراز و روزى و رزقت را زياد كند و خدا تو را با سعادت زنده دارد و نميرى مگر با شهادت.
حديث محبت
عن ابى عبدالله قال: من اراد الله به الخير قذف فى قلبه حب الحسين عليه السلام و زيارته و من اراد الله به السوء قذف فى قلبه بغض الحسين عليه السلام و بغض زيارته. (25)
امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه خدا خير خواه او باشد محبت حسين (ع) و زيارتش را در دل او مىاندازد و هر كس كه خدا بدخواه او باشد كينه و خشم حسين (ع) و خشم زيارتش را در دل او مىاندازد.
نشان شيعه بودن
قال الصادق عليه السلام: من لم يأت قبرالحسين عليه السلام و هو يزعم انه لنا شيعة حتى يموت فليس هو لنا شيعة و ان كان من اهل الجنة فهو من ضيفان اهل الجنة. (26)
امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه به زيارت قبر امام حسين نرود و خيال كند كه شيعه ما است و با اين حال و خيال بميرد او شيعه ما نيست و اگر هم از اهل بهشت باشد از ميهمانان اهل بهشت خواهد بود.
سكوى معراج
قال الصادق عليه السلام: من اتى قبرالحسين عليه السلام عارفا بحقه كتبه الله عزوجل فى اعلى عليين. (27)
امام صادق (ع) فرمود: هر كس كه به زيارت قبر حسين عليه السلام نايل شود و به حق آن حضرت معرفت داشته باشد خداى متعال او را در بلندترين درجه عالى مقامان ثبت مىكند.
از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است كه چون ماه شعبان داخل مى شد، امام زين العابدين(عليه السلام) اصحاب خود را جمع مى كرد و مى فرمود: اى ياران من! مى دانيد اين چه ماهى است؟ اين ماه شعبان است، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى فرمود: شعبان ماه من است پس براى محبّت به پيامبر(صلى الله عليه وآله)، و براى تقرّب به پروردگار خود، اين ماه را روزه بداريد، به حقّ آن خدايى كه جان على بن الحسين(عليهما السلام) در دست اوست سوگند ياد مى كنم كه از پدرم حسين بن على(عليهما السلام) شنيدم فرمود: از اميرمؤمنان(عليه السلام) شنيدم كه: هر كس ماه شعبان را براى محبّت به پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و تقرّب به خداوند روزه بگيرد، خداوند او را دوست مى دارد و به كرامت خويش در روز قيامت نزديك مى كند، و بهشت را بر او واجب مى گرداند.
قالَ الاِْمامُ الْكاظم(عليه السلام) :
1- تعقّل و معرفت
«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِياءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبادِهِ إِلاّ لِيَعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ.»:
خداوند پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگانش بر نينگيخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نيكوترينشان از نظر پذيرش، بهترينشان از نظر معرفت به خداست، و داناترينشان به كار خدا، بهترينشان از نظر عقل است، و عاقلترين آنها، بلند پايه ترينشان در دنيا و آخرت است.
2- حجّت ظاهرى و باطنى
«إِنَّ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَيْنِ، حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً، فَأمّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الاَْنْبِياءُ وَ الاَْئِمَّةُ وَ أَمَّا الْباطِنَةُ فَالْعُقُولُ.»:
همانا براى خداوند بر مردم دو حجّت است، حجّت آشكار و حجّت پنهان، امّا حجّت آشكار عبارت است از: رسولان و پيامبران و امامان; و حجّت پنهانى عبارت است از عقول مردمان.
3- صبر و گوشهگيرى از اهل دنيا
«أَلصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيا وَ الرّاغِبينَ فيها وَ رَغِبَ فيما عِنْدَ رَبِّهِ وَ كانَ اللّهُ آنِسَهُ فِى الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِى الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِى الْعَيْلَةِ وَ مُعِزَّهُ فى غَيْرِ عَشيرَة.»:
صبر بر تنهايى، نشانه قوّت عقل است، هر كه از طرف خداوند تبارك و تعالى تعقّل كند از اهل دنيا و راغبين در آن كناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انيس اوست و در تنهايى يار او، و توانگرى او در ندارى و عزّت او در بىتيره و تبارى است.
4- عاقلان آينده نگر
«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِى الدُّنْيا وَ رَغِبُوا فِىالاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتّى يَسْتَوْفى مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَيَأْتيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْياهُ وَ آخِرَتَهُ.»:
به راستى كه عاقلان، به دنيا بىرغبتند و به آخرت مشتاق; زيرا مىدانند كه دنيا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر كه آخرت خواهد دنيا او را بخواهد تا روزىِ خود را از آن دريافت كند، و هر كه دنيا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنيا و آخرتش را بر او تباه كند.
5- تضرّع براى عقل
«مَنْ أَرادَ الْغِنى بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِى الدّينِ فَلْيَتَضَّرَعْ إِلَى اللّهِ فى مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما يَكْفيهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما يَكْفيهِ اسْتَغْنى وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِما يَكْفيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنى أَبَدًا.»:
هر كس بىنيازى خواهد بدون دارايى، و آسايش دل خواهد بدون حسد، و سلامتى دين طلبد، بايد به درگاه خدا زارى كند و بخواهد كه عقلش را كامل كند، هر كه خرد ورزد، بدانچه كفايتش كند قانع باشد. و هر كه بدانچه او را بس باشد قانع شود، بىنياز گردد. و هر كه بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بىنيازى نرسد.
گرفته شده از این لینک
امیرمومنان علیه السلام مي فرمود: بوسيدن كودك، رحمت و محبت است، بوسيدن زن، شهوت است، بوسيدن پدر و مادر، عبادت است، و بوسيدن برادر مسلمان، دين است.
شیخ حر عاملی و عنایتی از امام زمان علیه السلام
از علمای بزرگ و صاحب نام شیعه مرحوم شیخ حر عاملی قدس سره ( 1033 – 1104 قمری ) صاحب کتابهای ارزشمندی چون وسائل الشیعه و اثباة الهداة می باشند .
آن بزرگوار در کتاب « اثباة الهداة » یکی از خاطرات دوران کودکی خود را در ردیف معجزاتی آورده که به چشم خود دیده است . وی می نویسند :
در کودکی – حدود ده سالگی – به مرض بسیار سختی دچار شدم که بستگانم گرد من جمع شدند و در حال گریه زاری مهیای عزا شدند و یقین داشتند که من همان شب از دنیا خواهم رفت . در همان حال بین خواب و بیداری ، پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و امامان دوازدهگانه علیهم السلام را دیدم .
به آنها عرض سلام نمودم و با یک یک آنها مصافحه کردم ، بخصوص با امام جعفر صادق علیه السلام گفتگو نمودم که مضمون آن الان در خاطرم نیست ، جز اینکه می دانم در حق من دعا کردند . چون به امام زمان علیه السلام سلام گردد و با ایشان مصافحه نمودم ، گریستم و عرض کردم : مولای من ؛ می ترسم در این مرض بمیرم در صورتی که هنوز بهره خویش را از علم و عمل نگرفته ام .
امام زمان علیه السلام فرمود : نترس که در این بیماری نمی میری بلکه خداوند تو را شفا می دهد و عمر درازی خواهی کرد . سپس کاسه ای که در دست داشت به من داد . من نیز نوشیدم و در همان لحظه خوب شدم و بیماری ام به کلی برطرف شد و نشستم . بستگانم از این حال شگفت زده شدند و من هم تا چند روز قضیه را برای آنها نقل نکردم . 1
« انصاری اصفهانی »
پی نوشت
1 . اثباة الهداة ، ج7 ، ص 378 .
داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی شد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی توانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند . کوهنورد همانطور که داشت بالا می رفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیش را به یاد می آورد. داشت فکر می کرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چاره ای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
“خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده.
- واقعاٌ فکر میکنی می توانم نجاتت دهم.
- البته تو تنها کسی هستی که می توانی مرا نجات دهی.
- پس آن طناب دور کمرت را ببر
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند و به یاد داشته باشید خدا همواره مراقب شماست
پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود
دختری نوجوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت
وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت
می دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به تو
گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كرد
كه از پله های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد
امام صادق علیه السلام فرمودند: «اذا كَانَ یَومُ القِیامَةِ نَشَرَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى رَحمَتَهُ حَتّى یَطمَعَ ابلِیسَ فِى رَحمَتِهِ» «بحارالانوار، ج 643، ص 236» هنگامى كه قیامت فرا مى رسد، خداوند به قدرى رحمت خودش را به روى مردم گسترش مى دهد كه حتّى ابلیس در اینكه مورد لطف قرار گیرد به طمع مى افتد.
در سوره فرقان مى خوانیم: «فَاولئِكَ یُبَدّلُ اللّهُ سَیّئاتِهِم حَسَناتٍ» «سورهفرقان، آیه 70» خداوند گناهان آنان را به كار نیك و حسنه تبدیل مى كند.
در روایات متعدّدى كه در تفسیر این آیه آمده چنین مى خوانیم: روز قیامت گناهان مؤمن بر او عرضه مى شود و از ناراحتى به لرزه مى افتد، ولى بهخاطر آنكه او اهل ایمان، حیا، صدق، اخلاص، حسن خلق و در خط رهبرى معصوم و اولیاى خدا بوده، مورد لطف مخصوص قرار مى گیرد و به فرمان خداوند گناهان او به عبادت تبدیل مى شود(تفاسیر نورالثقلین، ج 4، ص 33 و صافى، ج 2، ص 205)
اما در عین حال که خداوند رحیم است وعده به عذاب هم داده است
وَ كَأَیِّنْ مِنْ قَرْیَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ فَحاسَبْناها حِساباً شَدِیداً وَ عَذَّبْناها عَذاباً نُكْراً طلاق/ 8
و چه بسیار مناطق مسكونى كه از فرمان پروردگار خود و فرستادگانش سر باز زدند، پس ما سخت به حساب آنان رسیدیم و به عذابى ناشناخته عذابشان كردیم.
این انسان ها هستند که با اعمالشان مستحق عذاب می شوند.خدا کسی را جهنمی خلق نمیکند
خداوند راه راست را در این دنیا مشخص کرده و فرموده اگه تو این دنیا فریب شیطان خوردید من شما را می بخشم و توبه شما را قبول می کنم اما اگه کسی از راه مستقیم منحرف شد و توبه نکرد حواسش باشد قیامتی هم برای حسابرسی اعمالش وجود دارد
کتاب الکترونیکی ویژه موبایل
1- سخنان حکت آمیز از نهج البلاغه
لینک دانلود :
http://s2.picofile.com/file/7356985478/sokhanane_hekmat_amize_nahjolbalaghe.jar.html
2- پرسش و پاسخ پیرامون امام علی(ع)
لینک دانلود :
http://s2.picofile.com/file/7356988274/porsesh_va_pasokhe_motafareghe_piramoone_emam_ali.jar.html
دانلود کتاب الکترونیکی
لینک دانلود
http://www.zitova.com/lib/payam%20emam%205_b_0OV_thumb.jpg
لینک دانلود
پیامبر روزی از جمع مسلمانان حاضر در مسجد سوال کردند که:
” ای شی ء خیر للنساء”
چه روش وسیره ای برای زندگانی بانوان بهتر است؟
هر کس به فراخور معرفت خویش جوابی می داد،اما هیچ جوابی پیامبر را قانع نمیساخت.
در این هنگام سلمان فارسی که دران روزگارپیرمردی با وقاروپر ذکاوت و در میان آن جمع به لحاظ ایمان و معرفت بالاتر بود،با خود اندیشید که پاسخ این سوال دقیق از سطح عمومی اندیشه مردان فراتر است.از این روی،در بحبوبه اظهار نظرهای گوناگون ، خودرا به خانه زهرا(سلام ا..) که متصل به مسجد پیامبربود رسانید و پاسخ سوال را از یگانه دخترش جویا شد.
حضرت زهرا(س) در پاسخ پدر فرمودند:
“خیر للنساء ان لا یرین الرجال و لا یراهن الرجال”
برای زنان بهتراست که مردان نامحرم را نبینند و مردان نامحرم نیز ایشان را نبینند.
سلمان به جمع حاضردرمسجد بازگشت و پاسخ را طرح نمود پیامبر دانستند که این پاسخ از خود سلمان نیست، از این روی پرسیدند:این جواب را از که آموختی؟
سلمان عرضه داشت:سوال شما را از دخترتان پرسیدم و چنین پاسخ شنیدم.
پیامبر در این هنگام فرمودند:
جعلت فداها ابوها… ان فاطمه بضعه منی،
پدرش به فدایش باد… به راستی که فاطمه پاره ای از وجود من است.
از بنده خدا «علي» امير مؤمنان به شهروندان كوفه از برجستگان انصار و بزرگان عرب: امّا بعد، من سرنوشت عثمان را براي شما به گونهاي گزارش كنم كه گويي خود ناظر آن بودهايد: مردم در آغاز از او انتقاد كردند و عيوبش برشمردند، و من از مهاجران كسي بودم كه بيشترين سعيم نرنجاندن و كمتر سرزنش كردن او بود. امّا «طلحه» و «زبير»، رامترين حركتشان در باره او «دويدن» و نرمترين راندنشان «دواندن» بود. «عايشه» نيز در مورد عثمان گرفتار خشم نابهنگام شد و در نتيجه زمينه قتل او به دست مردم خشمگين فراهم آمد، و آنگاه از روي ميل و رغبت بدون هيچ اكراه و اجباري با من بيعت كردند. مدينه، پايگاه هجرت پيامبر (ص)، از جا كنده شده و مردم آن بيرون ريخته و چون ديگ جوشان به هيجان آمده و انقلاب به اوج خود رسيده است.
اگر مسیولین همواره به بصیرت افزایی بپردازند ضعف ها کمرنگ می گردد ومردم به سراغ اجتماع می آیند
نهج البلاغه، گنجينه پايان نا پذير دانش ناب الهي است.
نهج البلاغه، اقيانوس خروشان و موّاج علوم علوي است.
نهج البلاغه، خورشيد درخشان آسمان فصاحت و بلاغت است.
نهج البلاغه، چشمه سار هماره جوشان معارف توحيدي است.
نهج البلاغه، معلم عشق و معرفت است و درس سير و سلوک.
هر چه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل باشم از آن
نهج البلاغه، سخن راد مردي است که جامع خوبي ها، آيت عظما و مظهر کامل اسماي حسناي پروردگار بود.
نهج البلاغه، نردبان معراج انسان به آسمان عشق و عرفان است.
آن حضرت برای درمان غفلت زدگی فرمودند : ” هر کس باید از کار خویش بهره گیرد و انسان بینا کسی است که به درستی شنید واندیشه کرد ، پس به درستی نگریست و آگاه شد واز عبرت ها پند گرفت. پس راه روشنی پیمود واز افتادن در پرتگاه ها و گم شدن در کوره راه ها دوری کرد. به یاد قبر باش که گذرگاه تو به سوی عالم آخرت است.همام گونه که به دیگران پاداش دادی به تو پاداش می دهند وان گونه که کاشتی ، درو می کنی. ان چه امروز پیش فرستادی فردا به تو پاداش می دهند، پس برای خود در سرای آخرت جایی آماده کن و چیزی پیش فرست. ای شنونده ! هشدار ، هشدار ، ای غفلت زده ! بکوش ، بکوش."(نهج البلاغه ، خطبه 153)
” آیا شما در جای گذشتگان خود به سر نمی برید که عمرشان از شما طولانی تر و آثارشان با دوام تر و آرزوهایشان درازتر وافرادشان بیش تر و لشکریانشان انبوه تر بودند 1؟ دنیا را چگونه پرستیدند و آن را چگونه بر خود برگزیدند و سپس از آن رخت بر بستند و رفتند ؛ بی توشه ای که آنان را برای رسیدن به منزلگاه کفایت کند و بی مرکبی که آنان را به منزلشان رساند. آیا شنیده اید که دنیا خود را فدای آنان کرده باشد ، یا به گونه ای یاریشان داده باشد و یا با آنان به نیکی به سر برده باشد ؟1 نه ، هرگز !بلکه سختی و مشکلات دنیا خوارشان کرد وبینی آنان را به خاک مالید ولگد مال کرد و گردش روزگار را بر ضد آن ها بر انگیخت."(نهج البلاغه ، خطبه 111)
معرفی پایگاه های مفید در رابطه با امام علی (علیه السلام)
راهنمای پایگاه های امام علی (علیه السلام)
بیانات مقام معظم رهبری در رابطه با امام علی (علیه السلام)
تصاویر پیرامون امام علی (علیه السلام)
وقتی شاگردان آیت الله سید علی قاضی از او می پرسند آیا شما خدمت حضرت ولی عصر (عج) شرفیاب شده اید وی در پاسخ می گوید:
« کور است چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان (عج) نیافتد »
در حدیث شریف معراج خداوند خطاب به پیامبر می فرماید:
ای محمد!
از سه دسته از بندگانم در شگفتم.
دسته ی اول:بنده ای که به نماز می ایستد
و می داند دستان خود را به سمت چه کسی بلند کرده
و در برابر چه کسی ایستاده است
و در عین حال خواب آلوده است!
دسته ی دوم:بنده ای که غذای امروزش فراهم است
و کوشش می کند برای فردای خود غذا ذخیره کند!
و دسته ی سوم:بنده ای که نمی داند من از او راضی یا خشمگینم
و در عین حال او همواره شاد و خندان است!
در وصف امام علی (علیه السلام) خیلی خوانده وشنیده ایداین داستان هم درباره کرامات این امام بزرگوار هست که بیانگر علم آن حضرت به غیب ونیروی فوق العاده ایشان است
چون امير المؤمنين عليه السّلام بجانب صفين حركت كرد ياران و همراهان آن حضرت گرفتار تشنگى سختى شدند و هر چه آب همراه داشتند تمام شد پس بدنبال آب بسمت چپ و راست بيابان رفتند و اثرى از آن نديدند، پس امير المؤمنين عليه السّلام آنان را از راه و جاده بيكسو برد و كمى راه رفتند پس ديرى در ميان بيابان پديدار شد، على عليه السّلام آنان را بجانب آن دير برد تا بپاى آن رسيد، پس دستور داد كسى آن ديرنشين را آواز دهد كه سر از دير بيرون آورد پس او را آواز دادند و سر بيرون كرد، امير المؤمنين عليه السّلام باو فرمود: آيا نزديك جايگاه تو آبى هست كه اين گروه سيراب شوند؟ گفت: چه دور است، ميان من و ميان آب بيش از دو فرسنگ فاصله است، در اين نزديكى هيچ آب پيدا نمىشود، و من خودم در اينجا ماهى يك بار برايم آب مىآورند، و اگر در آن صرفه جوئى نكنم از تشنگى هلاك خواهم شد، پس امير المؤمنين عليه السّلام بلشگريان فرمود:
صفحات: 1· 2
قال رَسُولُ اللَّهِ(صلی ا.. علیه واله):إِنَّ لِلْقُلُوبِ صَدَأً كَصَدَإِ النُّحَاسِ فَاجْلُدوهَا بِالِاسْتِغْفَارِ
[بحارالأنوار، ج90، ص284].
خدایا می دانم !تمام وجودم زنگ زده است می دانم رطوبت گناه تمام وجودم را پر کرده است سال جدید آغاز شد طبیعت زیبا گشت
خدای مهربان من !من هم می خواهم تحول ودگرگونی را حس کنم کمکم کن که با استغفار در درگاهت همه بدی ها را از وجودم پاک کنم .
پاكى به وسيله وضو
قالَ الرِّضا - عَلَيْهِ السَّلامُ«… لِاَنْ يَكُونَ الْعَبْدُ طاهِراً اِذا قامَ بَيْنَ يَدَىِ الْجَبَّارِ عِنْدَ مُناجاتِهِ… چون وضو يك ادب در برابر خدا است، بنده به هنگام نماز، وقتى كه دربرابرخداوندمى ايستد،پاک باشد.»
[بحارالانوار، ج6، ص 64]
خدایا می دونم که فراموشکارم می دونم که بی ادبم می دونم که غافلم اما دوست ندارم اینجوری باقی بمونم خدایا به حق مهدی صاحب الزمان(عجل ا.. تعالی فرجه الشریف) کمکم کن تا اونجوری باشم که تو دوست داری.
اولین قدمی که تو کلاس خودسازی یاد گرفتم این بود که با وضو باشم حالا می دونم که هر کی با وضو هست با ادبم وپاک هم می شه .
سلام بر امام مهربانم یا حسن ابن العسکری (علیه السلام) روزها وشبها در گذراست روزی ولادت توست وروزی شهادت توست نمی دانم چرا اینقدر مشغول دنیا گردیده ام که حتی احظه ای که روز توست به یا د تونیستم انگار فراموش کرده ام سرباز فرزند توهستم یابن العسکری تو خوب می دانی که تو را دوست دارم وبه خاطر دوستی با تو راه حوزه را درپیش گرفتم تو خوب می دانی که من دلخسته ام چون در مسیر حرکتم راه را گم کرده ام نمی دانم کدامین حرف صحیح است درس بخوانم ویا به یاد تو زیارت بخوانم اینگونه بزرگان می گویند که اعمال را باید جمع نمود می ترسم به غفلت جمع کردن اعمال درس را بهانه ای کنم و از خوبی ها عبور کنم وچه زود پنج سال تمام می گردد بی ان که من آدم شده باشم می ترسم در این مسیر خستگی ها مرا غافل سازد که برای چه آمده ام یابن العسکری ازتو می خواهم مدد فرمایی دست این گوچک را بگیری ومرا در مسیر درست حرکت دهی
باور می کنم در مسیر صحیح قرار گرفته ام وامید دارم که این مسیر را صحیح می پیمایم
" align="right">:رسول خدا (ص) فرمود
«يا اُسامَةُ ! عَلَيْكَ بِالصَّلاةِ فَاِنَّها مِنْ أَفْضَلِ
00;" lang="FA">قَال رَسُول اللَّه(صلی ا.. علیه وآله)
مَنْ أَصْبَحَ لا يَهْتَمُّ بِأُمُور الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم
[163 ،ص2 ج كافي،]
از آنجا كه سياست ما
فقه منکم فی الدین فهو اعرابی ،وان الله عزوجل یقول فی کتابه :لیتفقهوا فی الدین ،ولینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون):
دین شناس شوید که در میان شما ،هر که دین شناس نباشد اعرابی(بادیه نشین درس نخوانده)خواهد بود .خدای متعال در کتاب خود می فرماید :تا دین شناس شوند و تا آنگاه که به سوی مردم خود بر نگردند آنها را بیم دهند؛باشد تا آنان بر حذر باشند}
وان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال ،ان المال مقسوم مضمون لکم ،قد قسمه الا وان طلب العلم اوجب علیکم من طلب المال ،ان المال مقسوم مضمون لکم ،قد قسمه عادل بینکم ،وقد ضمنه وسیفی لکم ،والعلم مخزون عند اهله(وقد امرتکم بطلبه من اهله)فاطلبوه کافی،ج1،ص30
ای مردم ،بدانید که اوج دینداری جویندگی دانش و به کار بستن آن است؛بدانید که دانش پژوهی از مال اندوزی بر شما واجب تر است؛زیرا قسمت شما از مال دنیا مشخص وتضمین شده است وخدای عدالت پیشه آن را میان شما تقسیم کرده و تضمین نموده است وبه زودی عهده دار آن را به شما خواهد رساند .اما دانش در نزد اهل آن ،نگاهداری می شود (واز شما خواسته شده است که آن را از اهلش بجویید)پس جویای آن شوید”